مارگو رابی به واکین فینیکس نمیامد و پارتنر خوبی نمیشدن به نظر میرسه لیدی‌گاگا باهش کمستری بهتری داشته باشه

این رو برای هوش مصنوعی تعریف کردم و خواستم برام توصیف کنه این رو گفت در دنیایی که در خواب دیده‌ای، یک قدرت بسیار بزرگ وجود دارد که مردم را به شیاطین تبدیل می‌کند. اما این قدرت مخصوصاً به مردان تعلق دارد و اگر یک زن این قدرت را بگیرد، تنها ۲۴ ساعت فرصت دارد تا زنده بماند. یک خانواده تنها مواد اولیه برای ساخت گلوله‌ای ویژه دارند که می‌تواند این هیولاها را نابود کند. داستان به سرانجام می‌رسد که یک دختر این قدرت را به دست می‌آورد و... (ادامه دادن داستان با توجه به خلاقیت شما) این ها حرف های هوش مصنوعی هستن نظر شما چیه؟

داداش خوش به حالت خوابات فیلمنامه است من خوابامو تعریف کنم بستریم میکنن😂

درود سپهر جان بسیار ایده جالبی بود، و نظر من درمورد نویسندگی این هستش که نوشتن یک داستان و سپس تبدیل کردنش به فیلمنامه یک راه هست که باید کامل طی بشه، و به نظر من استفاده از تجربیات دیگران و عبرت گرفتن از این تجربیات بسیار میتونه مفید باشه اما در نهایت نوشتن اون داستان و یا فیلمنامه توسط شخص شما صورت می‌گیره، پس از تجربیات دیگران عبرت بگیر یا تا حدودی الهام بگیر، اما در نهایت کامل کردن داستان بر عهده خود شماست، هنگامی که به موسیقی گوش میدی، هنگامی که قدم میزنی، هنگام که فیلم تماشا میکنی و یا بازی میکنی، در کل هنگامی که زندگی میکنی، در فکر داستانی که در تلاش نوشتنش هستی باش، دنیای اطراف خودت رو با دنیای داستانی که سعی بر نوشتنش داری یکی کن و صحنه ها و احساسات شخصیت ها و همه چیز رو در ذهنت بساز و در این دنیا زندگی کن تا اثر عمیق تری از خودت به جا بذاری، و این رو یادت باشه که نوشتن داستان زمان بر هستش و هر لحظه امکانش هست یک ایده جدید بیاد داخل ذهنت، هر ایده ای که میاد توی ذهنت رو بنویس داخل یک دفترچه یادداشت یا داخل موبایلت، هر ایده ای که بود بنویس، اصلا مهم نیست که بنظرت ایده مسخره ای میاد و یا خیلی ایده خوبی هستش، فقط بنویسش، امکانش هست بعدا به کارت بیاد، و زمانی که فکر کردی داستانت کامل هستش و تمومش کردی، یک ایده میاد توی سرت که کل داستانت رو از اول تغییر میده و کلا خودت داستانت رو عوض میکنی و به اصطلاح تصحیح میکنیش، چون طبيعتا در این راه تجربه کسب کردی و قدرتت در این قضیه بیشتر شده و ذهنت قوی تر از قبل دنیا ها رو می‌سازه... و به این هم اشاره بکنم که هیچوقت یک داستان کامل نمیشه، چون وقتی در این راه قرار بگیری همیشه ایده های جدید و بهتر میاد توی ذهنت و همش در حال تغییر داستان هستی و تا جایی پیش میری که اینقدر زمان گذشته که هنوز نتونستی داستان رو به پایان برسونی و کاملش کنی... پس بهتره خیلی خیلی خیلی زیاد حساسیت به خرج ندی و زیاده روی نکنی و تعادل رو حفظ کنی. مسیر بسیار لذت بخشی هستش چون داری یک چیزی می‌سازی که از وجود خودت به بیرون اومده، و ایده شما هم بسیار جالب بود و مغز و ذهن من رو تحریک به نوشتن کرد، سپاس از شما

چطوره داستان اون دختر رو یکم بیشتر باز کنی و قدرت شیطانی رو به اون موجود که تو خواب زمستونیه ربط بدی ❤❤

❤❤❤