M662hht hthtt merhaba için çok teşekkür ederiz merhaba için çok teşekkür ederiz merhaba 2 💔
@user-hv2md5dn9h4 ай бұрын
یه داستان کوتاه اما غمگین خیلی غمگین من تهران زندگی میکنم یه روزی رفتم بازار خلاا زیر تهران داشتم خرید میکردم یهو چشام افتاد به یه دوخترع دیدمش دیونش شدم همون جوری نگاش کردم نیم ساعت دیدم کلن حالم خیلی خیلی ناراحت شد گفتم تو که نمیتونی میخای چجوری باهاش آشنا شی گفتم بیخیال یهو دیدم دوختره منو نگاه کرد منم بهش خندیدم جرت شو نداشتم برم و بهش بیگم چون مامانش باهاش بود هر موغه که موقعیت بود بهش یه حرفای بهش زدم بازار خیلی شولغ شد بعدش من خیلی تلاش کردم برم بهش شمارمو بدم بهش درخواست بدم اما اون رفت تو خیابون با مامانش سوار شد و رفت من اونجا اولین شکست عشقیمو خوردم قلبم شکست بد جور من ده روز میرفتم تو اون بازار گفتم شاید دوباره بیبنمش خیلی رفتم اما دیگه ندیدمش حالاا تو بگو این درد قرص داره تا آخر عمرم میمونم به پاش 😅😅 سلامتی تنهای و غم