Рет қаралды 4,435
داستان دیبا...... دختری که به خاطر تلافی بی آبرویی که دختر ارباب به بار آورده بود مجبور شد با پسر ارباب ازدوج کند که بیست سال از خودش بزرگتره و.........
جمشید بی حرکت وایستاده بود. . . . صدای نفسهاش رو میشناختم لطفاً به سمتم برگشت..........
داستان عاشقانه |داستان دیبا|داستان ایرانی|داستان ایرانی
********************* **********************
سلام دوستان گلم، رها هستم راوی داستان های دلنشین در اینکانال هرشب با قسمتی از داستانهایی که براتون در نظر گرفته شده در خدمتتون هستم برای دنبال کردن. کردن. کردن داستان ها هستم. کانال هستم. رو سابسکرایب بزنید و زنگوله رو بزنید و با لایک از ما حمایت کنید و نظرتون رو درباره داستان ها برام کامنت کنید🙏😍
دوست قشنگم ممنون که با لایک و کامنت از من حمایت میکنید ❤️🙏 حمایت از ویدیوها و داستانهای جذاب تر رو به همراه داره ✌️ 🥰
قسمت اول سرگذشت دیبا😊
kzfaq.info/get/bejne/mMyFdZB-qLzFnZc.html
قسمت دوم سرگذشت دیبا😊
kzfaq.info/get/bejne/aN6UocyltrqbgJ8.html
قسمت سوم سرگذشت دیبا😊
kzfaq.info/get/bejne/msxkaK2mqLrLgJc.html
قسمت چهارم سرگذشت دیبا 😊
kzfaq.info/get/bejne/o5mKn5OK3cvZnY0.html
قسمت پنجم سرگذشت دیبا😊
kzfaq.info/get/bejne/Z9aUq7FklcrLeYE.html
داستان جذاب
داستان قدیمی
داستان دیبا
سرگذشت دیبا
داستان واقعی
داستان ایرانی
رمان واقعی
رمان اجتماعی
داستان عاشقانه
#داستان_واقعی
#داستان _عاشقانه
#داستان_های_فارسی
#داستان_ایرانی