داستان واقعی:ماساژورم پسر جوانی بود...

Рет қаралды 5,432

28 күн бұрын

داستان واقعی: توی مهمونی اتفاقی افتاد که... داستان_واقعی #داستان#dastan
#آوای_داستان #religion
داستان واقعی:زن داداشم رو… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی:زن داداشم...
داستان واقعی:مامانم جلوم داشت… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی: شوهرم با...
داستان واقعی:زن دوستم داشت… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی:۸نفره توی...
داستان واقعی
پادکست
داستان های فارسی
داستان واقعی عاشقانه
داستان عاشقی
داستان
پادکست داستان صوتی
پادکست داستان فارسی
پادکست داستان
داستان انگیزشی
داستان انگیزشی موفقیت
داستان انگیزشی کوتاه
داستان کوتاه
داستان واقعی جنایی
داستان ترسناک
رمان صوتی فارسی
رمان صوتی عاشقانه
کتاب صوتی
مشاوره
تجربه
ازدواج
عشق
مشاوره ازدواج
شعر عاشقانه
شاعرانه
شعر
نجوای داستان
آوای داستان
Avaye Dastan

Пікірлер: 10

@zahradiba415 20 күн бұрын

❤❤❤

@gangesder 25 күн бұрын

خیلی سانسور داره بدرد نمی خوره یه جاهایی جند بار پشت سرهم صدا قط میشه

@mohammadrezayamani6798 25 күн бұрын

همش سانسوره یعنی چیییییی

@LeilaKarimzadeh 25 күн бұрын

قبل از طلاق ،آزمایش بارداری می گیرن ،بعد صیغه ی طلاق رو جاری می کنن. من تعجب می کنم چرا آزمایش ندادی که همون اول تکلیفت معلوم بشه.

@صابرگنجی 25 күн бұрын

میتونین داستان پخش نکنین چون هم سانسور زیادی داره هم ی قسمت از داستان قطع میشد و حالمونو میگیره خیلی بیخودین🤨🤔😠

@arya8604 25 күн бұрын

بیخود بود

@user-rs1mz3gk3l 25 күн бұрын

سعی کن مال شوهرت راخوب کنی چون الان سه چهارسال عشق بچه ها نمیگذاره به خودت فکرکنی ولی بعدش باز داغ میکنی چون مزه اش را باماساژ کشیدی میدانم به جای که مجردها جمع میشن که اسمش پارتی میگویند توهم رفت امد داشتی توهم یک چیزهایی بعد ازمشروب وسط پاهات میرفت ولی دیگر دنبال ماساژور نگرد والا میگویی چندماه دیگر اتفاق افتاد ولی من فکر میکنم اولین جلسه توزیر ماساژور بودی چون اونجات خیلی داغ است بس دنبال درمان شوهرت باش باقرص یک چیزهایی فعلا راه بینداز تامعطل نمان انشالا موفق بشی ببخش ها