یا امام زمان علیه السلام اللهم عجل الولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

خداوندبزرگ فرج آقا امام زمان ع را سریعترفرماید❤❤❤❤❤❤

اسلام علیک یاسیدی یا مولا یا امام حسین شهید کربلا علیه السلام اسلام علیک یاسیدی یا مولا یا امام ابالفضل عباس علمدار کربلا شهید کربلا علیه السلام اسلام علیک یاسیدی یا مولا یا امام زمان ادرکنی یاسیدی یا مولا یا صاحب الزمان المهدی ادرکنی علیه السلام 💞💞🥀🥀🥀💚🧡🌹💐🌷❤️😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭🕋🕋❤️🌸🌷🌷💐💐🌸😭🕋♥️🕋🌹🧡

حب الامام مهدی یجمعنا.اللهم عجل لولیک الفرج.

یا امام زمان من را هم شفاه بده

السلام علیک یا حجة بن الحسن . بسیار معنوی و زیبا ممنونم

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجه الشریف

الهی بمیرم برات عشقم مهدی جانم

👍👍👍👍🌴🌴🌴🌴🌴

به امید زیارت. قامت منور آقا هر چه زودتر انشا الله

هیچوقت تا به عمرم همچنین داستان آموزنده ای را ندیده بودم 👍👍

❤️❤️❤️

خدایا بگذر از گناهانم ،بذار امامم و ببینم❤️😭😭😭😭

Salam thank you so much

عالی بود. یا مهدی ادرکنی

فدایت شوم یا مهدی

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خدا خیرتون بده بابت این داستان زیبا و دلنشین..... در عصر فتنه و فراموشی، دیدن شمع های بیدار امام زمانی (علیه السلام) واقعا دیدنی است. ادامه بدین به این کار شریف که بهترش نیست. خداوند بر توفیقات شما بیفزاید.

💖🌟🙏💐🙋‍♂️

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم چی کار کنیم و چی عمل انجام بدهیم که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بیبینم لطفا راهنمایی بفرمائید

درود خداوند بر منجی عالم بشریت من چند سالی بعد از باز نشستگی به دلایل مختلف به بیماری روحی دچار شدم و عشق عجیبی از امام زمان در دلم بوجود آمد طوری که در نماز شب چنان از خداوند طلب فرج میکردم که از خود بیخود میشدم تا اینکه 12 سال پیش به کربلا رفتم در نجف مشکلی برایم پیش نیامد آخرین شب در حرم امام علی شاهد معجزه بودم خانمی که بر اثر سرطان حنجره هفت سال بود نمی توانست حرف بزند صدا زده بود یا علی آن شب غوغایی در حرم بر پا بود وقتی به کربلا رفتیم به حرم ابوالفضل که وارد شدم احساس کردم حالم دارد بد میشود کنار ضریح نشستم و گفتم من این همه راه آمدم که شما را زیارت کنم حالم باید بد شو و با قهر رفتم کمی دورتر نشستم یکبار حال خوابی بر من غلبه کرد و کسی به ذهن آورد که تو باید اول بروی امام حسین را زیارت کنی از جا بلند شدم و به راه افتادم چند خانم را دیدم از آنها آدرس حرم را پرسیدم گفتند اولین باره که می آیی گفتم بله گفتند چرا از بین الحرمین نرفتی گفتم بلد نیستم آنها بزگشتند مرا از راه بین الحرمین بردند و برسم اصفهانی ها در صحن امام حسین با چادرم روی صورتم را پوشاندند و ودستم را گرفتند ونزد ضریح رساندند وگفتند حالا چادر را از صورتت عقب بزن و هر حاجتی داری بگو برای ما هم دعا کن ما مریض داریم باورم نمیشد که امام حسین اینگونه با روش خاص مر ا بپذیرد شب آخر که شب جمعه بود چون به سامرا و کاظمین رفته بودیم و مسافرت و بی خوابی برای من حوب نبود نیمه شب که وارد حرم شدم دو باره حالم بد شد در صحن حرم ایستاده بودم ونگاهم خیره از نگاه مردم به خود آمدم زیارت کردم و خواستم به هتل بروم چون صبح زود می خواستیم حرکت کنیم ولی با لهجه.هم شهری هایم مواجه شدم واز رفتن منصرف بر گشتم ببینم کسی را می شناسم ولی آن جمع را ندیدم در صحن نشستم و گریه می کردم جند دقیقه ای که گریه کردم آقایی آمد روبرویم نشست با اینکه اطراف من جای خالی بود با گریه به او نگاه کردم آیا امام زمانه چند لحظه ای که گذشت آن آقا که از روی زیارت نامه کوچکی می خواند گریه کرد و با دستمالی اشکش را پاک کرد من که گریه می کردم طاقت نیاوردم اشکش را ببینم رفتم روبریش نشستم و گفتم اگر آنکه در ذهن من هست نیستی بلند شو و برو او چیزی نگفت و نرفت در همین موقع خانمی ظرف شکلاتی را آورد وتعارف کرد او بر نداشت و من گفتم آن آقا برایم شکلات بردارد او یک شکلات بر داشت وبه من داد من شکلات را باز کردم و خوردم و در دلم گفتم کاش دو تا شکلات برداشته بود یکباره نگاهم به کنارم افتاد ویک شکلات دیدم فوری آنرا بر داشتم این را بگویم که شکلات برای ناراحتی اعصاب خیلی مفیده با گریه شروع کردم به حرف زدن و آدرس جاهایی که به شکل های مختلف او را دیده بودم دادم او یک کلمه هم حرف نزد بعد گفتم برایم دعا کن او زیارت نامه را از جیبش در آورد و شروع کردن به خواندن کنجکاو شدم چه می خواند چادرم را مثل یک پرده بین او وخودم قرار دادم و سرم را به او نزدیک کردم ولی صدایش آهسته تر می شد تا خیلی که نزدیک شدم کلمات زیارت عاشورا را شنیدم ازش پرسیدم کی امام زمان ظهور می کند با لهجه اصفهانی گفت برای ظهورش دعا کن گفتنم چرا خودت دعا نمی کنی چقدر ما دعا کنیم چیزی نگفت وبلند شد در همین موقع صدای اذان صبح بلند شد و من سرجایم میخکوب شدم و رفتنش را تماشا کردم چند ماهی است که بطور معجزه آور حال من خوب خوب شده ولی می دانم که او یک فرد عادی نبود محال ممکن بود یک ایرانی هموطنش را با این حال رها کند و برود معلم بازنشسته

به منم چنین گفتن تمام دکترا نگرد درمانی نیست. رفتم کربلا ونجف و کاظمین سامرا و تمام مکانای عزیز مث سهله وباغ امام صادق وغیرع خصوصا نجف وکربلا، شفانگرفتم ودلشکسته مث دیوانه ها شدم ومنم درتصوربودم مثل این برسم سامرا شایدامام زمان بیاد و هیچ بکنار وقتی هم برگشتم همدان آبرو برام نماند وتا الان همه میگن حتی روبه روم که هرکجا بری حتی امام حسین خودش بباد کنارت دعات کنه شفا نمیگیری چوت همه تون ازبس خدا میدانه مادرت یاپدرت یا خودت گناهی کردین که همه اماما حتی ابوالفضل عباس هم شفات نداد درحالی که مادرم تا زنده م با پول کارگری وبدبختی هی روزه داده برا اماما وپدرم کارگری و خودمم از بچگی با واکسی و نون خشکی وگارگری کردن زندگیم گذشت اخه هرچی فک میکنم وقت نداشتم گناهی کنم که سرم پایین بگیرم و بزرگ باشه انقدکه خدا نتونه ببخشه، آبرویی ازمان رفته از کربلا برگشتم طوری آبروم‌رفته که اون خونه های تیمی خودفروخته ها درحدش نیست اینه مردمان ما. تو مرز ایران همه سبقت میگرفتن کمکم کنن ثواب کنن امام ها جوابشون بدن همینکه آخرین زیارت گاهمان کاظمین تمام شد دیگ کسی کمکم نکرد طوری که منو جا میزاشتن میرفتن من‌میموندم کی منو ببره پایین که پیمردی خمیده کمکم کرد چون سبکم، و بعداز وارد ایران شدیم تو مهران دم اتوبوس هی صدا کردم یکی یکی از هم سفرا وهم زیارتی هامون یکی حتی جواب نمیداد هرچی میگفتم آقا علی آقا کریم و....هیچکس چرا چون زیارت تمام شده بود از کاظمین وقتی به خودمان رحم‌نمیکنیم خدا چطور رحم میکنه اخه، منم تنها رفته بودم پول بود مادرمم میبردم فک میکردم همه مردن بابا ولی فقط تنها مردی که من دیدم اونجا اهل بیت و عرب ها بودن

اللهم عجل لولیک الفرج