سلام خانم امینی.پدرم اقدام به تقسیم زمین باغی نمود البته در دفترخانه زیرا سند شش دانگ داشت و به من و برادرم حق مساوی داد هر چند به خاطر مجرد بودنم از خیلی از حقوقم گذشت کردم و باغ اماده موقع برداشت به او دادیم بدون حتی یک ثانیه زحمت بالاخره سند تک برگ اداره ثبت و اسناد و املاک را من گرفتم و در دفترخانه پدرم به هریک ما سه دنگ چاه با وکالت بلا عزل داد چون به من اعتماد کامل داشت گفت این وکالتنامه در دست تو باشه تا زمانیکه من نگفتم حق زدن سند چاه را ندارید و بابرادرم تماس گرفتم تا شماره ملی خود را بفرستد چون پدر میخواهد وکالت بلا عزل چاه را هم بدهد و بعد از مدتی که متوجه سند گرفتن من شد با بی ادبی کامل برادر زاده ام که با تبر آمد و شیشه در سالن را خرد کرد و برادرم فردا یش آمد جلوی پدر ایستاد و با کمال وقاحت برای پدر ۷۰ساله ام کارد کشید که تورا کارد میزنم بعد به اداره آب شهرستان رفت و از دفتر خانه وکالت چاه را گرفت و به نام خود سه دانگ چاه را انتقال داد و بعد از مدتی گفت من صلح نامه دارم و هیچ کس هیچ کاری نمی تواند بکند و وکیل گرفتم و وکیل هم به من گفت پدرت هیچ کاری نمی تواند بکند و با رشوه دادن سند زدم. که تا اینجا پدرم کاملا بی اطلاع بود اما با بی ادبی که به پدرم کرد پدرم از من و برادرم خواست که بیاییم دفتر خانه و وکالت چاه را عزل کنیم که من عزل کردم اما برادرم نکرد و پدرم در این مدت نمی دانست که برادرم چاه را سه دانگ به نام خود زده با صلح نامه ای که من و خواهرم امضا کردیم و پسر عمه ام راهنمایی اش کرد اقدام به سند سازی دست نوشته ای نمودحتی امضا پدرم نیز بود اما پدرم گفت من صلح نامه امضا نکردم چرا که سند تو را دادم سند منگوله دارم را گرفتند و سند تک برگ با کسر زمینی که به تو دادم به من دادند البته من هم ندیدم که چه زمانی پدرم صلح نامه برادرم را امضا کرده و حتی ندیدم که خواهرم امضا کرده باشد.چون سه خواهر هم دارم و فقط خواهر کوچک امضایش را دیدم پس از چند روز برادرم رفت دفتر خانه و وکالت چاه را عزل کرد تا با گول زدن پدرم همانند من سند تک برگ بگیرد و پدرم رفت تا زمین برادرم را هم از طریق دفتر خانه انتقال دهد.البته با وساطت دایی و خاله و همه بستگانم که تو گذشت کن خودش گفت اشتباه کردم اما اتفاقی پدرم به اداره آب رفت و متوجه کلک برادرم شد و دید که برادرم باجعل چاه را به نام خود زده و بعد سریع جلوی انتقال زمین را بست و اقدام به شکایت نمود که ۶/۲/۱۴۰۲ روز دادگاه می باشد و همچنین وکیلی گرفت که من متوجه شدم این وکیل کارش در طلاق هست و اطلاعی از چاه و زمین و..ندارد خیلی متشکر میشوم راهنمایی کنید تا راهنمایی های شما را به پدرم بگویم و به همراه پدرم درس عبرتی به برادر کاملا بی ادبم و شیادم دهم حتی من بعد انتقال سند پای پدرم را بوسیدم که همه فامیل ها و خانواده نشسته بودند و دیدند چون ثروتی به من داد که حتی کار نکنم میتوانم بهترین آسایش و زندگی را داشته باشم و به پدرم هم گفتم که من از این بی ادبی نخواهم گذشت و حتی چند بار به برادرم گفتم برو اداره آب و انصراف بده که گفت من با وکیل صحبت کردم و هیچ کس هیچ کاری نمی تواند بکند که آخرین اتمام حجت من با وی دیشب سیزدهم فروردین بود و حتی پدرم به برادرم یک دستگاه خانه باحیاط ۴۰۰ متری سنگ فرش شده و کامل هم داده و هرچه گفتم که پدر این وکالت را به دست من داد و تو نبایستی الان این کار را میکردی که حتی از عروس مان هم خواستم پیش من بنشیند و به تمام گذشت هایی که پدرم و من در حق شان کردیم و پدر مرا نماینده قرار داد تا من سند چاه را برای هر دوی مان در روزی که پدر گفت بزنم همه سنگ در دهان انداختن بود و امروز هم پیام داده گفت حق روشن کردن چاه و شالیزار ندارید در صورتیکه هر سال ۱۰۰ کیلو برنج هاشمی اعلا از چند سال پیش به او میدادیم و یک لحظه هم سر زمین در این چند سال نیامده بود.خیلی روزی که برادرم کارد برای پدر م در آورد بر من سخت گذشت چون اشک و غم را در صورت پدر و مادرم که قلب مریض دارد و روزی چندین قرص میخورد دیدم و دیدم مادرم با ناله دستهایش را به اسمان برد و گفت الهی هرچه به تو میرسه را بفروشی و فقط پول دیه برای پسر بی ادب تر از خودت بدهی که همین الان هم داری دیگه میدهی و حتی از من خواست که اصلا حق نداری با برادرت و برادر زاده ات درگیر شوی و آبروی یک عمر ما را ببری هر چند قادرم فقط با یک ضربه هردوی شان را خانه نشین کنم اما فقط به احترام پدرم که عمری با عزت و احترام زندگی کرده اند و خصوصا کل منطقه به خاطر شغل دامپزشک بودن پدرم او را می شناسند به همین علت حتی کوچکترین حرفی نزدم التماس میکنم راهنمایی کنید و هر زمان ایران آمدید با یک پیام خدمت تان خواهم رسید و از شما قدردانی میکنم اینجا تو گرگان اصلا وکیل متخصص این مورد وجود ندارد چون وقتی با وکیل پدرم حرف زدم متوجه بی تخصص بودنشان شدم.بنده علیرضا رحیمی استان گلستان کیلومتر سه اتوبان کردکوی به گرگان و منزل ماهم کنار اتوبان داخل باغ ماست