Рет қаралды 210,149
اگر شراب دهد پیر می فروش مرا
در این بهار نبینی دگر به هوش مرا
دهان قلزم مواج بستن آسان نیست
توان کیست کند منع از خروش مرا
همین منم که فتم مست شب به میکده ها
سحر برند خراباتیان به دوش مرا
تو ای حریف مپندار که آنقدر خامم
به هفت دیگ خود افلاک داده جوش مرا
گلم به صحن چمن جلوهٔ دگر دارم
چه می برید به دکان گلفروش مرا؟
چه خوش ترانهٔ سرکرده ام دراین گلشن
خدا کند که نسازد فلک خموش مرا
دلم به سینه زفرط نشاط می رقصد
که تا صدای خروشی رسد بگوش مرا
در این ریاض من آن نکهت سبکبارم
که با نشاط برد برگِ گل بدوش مرا
مرا به قاصد و پیغام احتیاجی نیست
دهد "نوید" زبام فلک سروش مرا
مرو از کوه خرابات اگر خدا طلبي
به نبی کعبه قسم، خانه خدا اینجاست
شاعر : غلام احمد نوید