هم وطن😍👇YT kzfaq.info/love/G8-vd_lylylCNYvM0zdP9Qvideos

ساب کنید جبران میکنم 🙏

يمكن 6 ساعات أو7

اره وله کلو زور دیره لالی

اسم من زهرا است پدر مه از دست دادم یگانه نان آور فامیل ما یگانه تکیه گاه در زندگیم پدرم بود دو سال پیش در یک انفجار شهید شد😭 پدر معلم بود ما در فامیل سه نفر هستیم خودم مادر و یک برادر کوچکم وقتی پدرم از دنیا رفت ما مرد نداشتیم و هیچ کسی کاری گر نداشتیم مجبور شدم خودم با مادرم و با غرور جوانی که داشتم در خانه های همسایه کار کنم ظرف شویی کاسه شویی کالا و غیره ازین که مادرم مشکل دسک کمر داشت و رماتیزم داشت و سنگ گرده داشت کار کرده نمی توانیست من کار میکردم هم مکتب میرفتم چون مادر را زیاد دوست داشتم روزگار زندگی ما هر روز خراب خراب تر شده میرفت بعد از شهید شدن پدرم مادرم چون خیلی تشویش میکرد از نبود پدرم و آینده من که یگانه دخترش بودم و فقر بیچارگی ما بی پولی و ناداری هر روز که از مکتب میامدم می دیدم چشم های مادرم اشک داره میگفتم چرا مادرجان گریه می کنی میگفت چشم درد هستم و کمی مریض دخترقندم گریه نمیکنم یک بهانه ی میکرد تا من جیگر خون نشوم روز ها خیلی تلخ میگذشت یک روز من در خانه بود میخواستم مکتب برم مادرم را گفتم من رفتم مادر جان مکتب ناوقت نشه دوباره آمدم کتابم را فراموش کرده بودم فکر کرده بود مادرم من مکتب رفتم صدایش را شنیدم که وقتی تنها میشه چی دردی داره با خدا درد دل میکرد خیلی گریه😭 میکرد و فقط آه میکشد با خود از درد بدخبتی دنیا به الله متعال راز نیاز میکرد آن روز بد تر روزی در زندگیم بود صدای ناله مادرم قلبم را پاره کرد جریحه دار ساخت که از بی کسی بود 😭😭😭 هر روز مادرم ضعیف و ضعیف تر شده میرفت یک روز متوجه شدم در گلویش یک غده پیدا شده روز ها در بستر بیماری بود درد میکشید هم سنگ گرده داشت خیلی درد آور بود😭😭😭 هم سرطان و خیلی دعا میکرد در پیش الله متعال کمی خوب تر شوه تا از ما سر پرستی کنه خیلی ضعیف شده بود تا یک مسلمان پیدا شد گفت معاینه میکنم که چی مشکل وجود داره معاینه اش خلاص شد نتیجه آمد گفت مادرت سرطان گلو داره هم سنگ گرده داره شش ماه میشه مادرم در بستر بیماری است غیر از خدا هیچ کسی ندارم مادر در خانه هست و خیلی مریض است 😭😭😭 و هالی و نی یک ماه کرایی خانه داریم نی پول تداوی مادر مه 😭 حتی بعضی وقت ها نان نداریم شب هاگرسنه خواب کردیم خدا خودش میدانه مالک دل ها است الله ما چی میکشیم چی برسد به پیسه و پول دواه مادرم ، و زندگی بسیار سخت شده سر ما هیچ چشم امید نیست جز الله متعال 😭 من هم روزی یک دختر جوان پر غرور با آرزو های زیاد بودم همانند شما در دل آرزو های زیبا داشتم و خیلی خواب ها و خیال ها داشتم دوست داشتم خوب بپوشم خوب بگردم و خوب تحصیل کنم اما روزگار من را نگذشت و شکست و هر چی که داشتم دست روزگار بیرحمانه از من گرفت هطاه پدرم را از من گرفت 😭😭😭 به جز یک چیز را از من هیچ وقتی و هیچ کسی گرفته نمیتانه او ایمان من است و اعتماد به خداوند رحمان است که روز به روز محکم تر شده میره و به الله اعتماد دارم که یک امتحان خداوندی است کوشش میکنم کامیاب و سر بلند به درآیم و جدا از همه اول از الله ( ج ) و بعد از شما مسلمانان و انسان های خوب و هم وطنان عزیز خواهران مادران و برادرن پدران یک خواهش میکنم پول نان و دواه نداریم به مادرم اگر می توانید به اندزه توان خودتان کمکم کنید هر چی توان تان باشه کمک کم زیاد نداره برادران خواهرن شایت یک پول کم شما مشکلات بزرگ ما را حل کند خواهش میکنم من را کمک کنید التماس میکنم خیلی مجبور هستم 😭 اگر کسی توان کمک داره هر چی خدا وث میتانید اول در واتساپ من تصویری زنگ بزنید مادر مریض من را نگا کنید ببنید و مشکلات من را نگا کنید ببنید خدا نا کده در دل تا نگرده ای دروغ میگه به امین خاطر شماره واتساپ خودم را گذاشتم بیادرا مسلمانان زنگ بزنید تصویری ببنشید مشکلات من و مادر مریض من را به خواهر تان کمک کنید 😭 👇👇👇 👇شماره واتساپ من +93731180535 اگر توان کمک ندارید دوستان شیر کنید شییر از یاد تان نره دوستان به نیت ثواب شیر کنید و به خاطر رضای الله متعال شیر کنید و به خاطر رضای خدا شیر کنید تا خدا شما و خانه واده تان را از بلا و آفات زمینی و آسمانی در پنا و رحمت

اسم من زهرا است پدر مه از دست دادم یگانه نان آور فامیل ما یگانه تکیه گاه در زندگیم پدرم بود دو سال پیش در یک انفجار شهید شد😭 پدر معلم بود ما در فامیل سه نفر هستیم خودم مادر و یک برادر کوچکم وقتی پدرم از دنیا رفت ما مرد نداشتیم و هیچ کسی کاری گر نداشتیم مجبور شدم خودم با مادرم و با غرور جوانی که داشتم در خانه های همسایه کار کنم ظرف شویی کاسه شویی کالا و غیره ازین که مادرم مشکل دسک کمر داشت و رماتیزم داشت و سنگ گرده داشت کار کرده نمی توانیست من کار میکردم هم مکتب میرفتم چون مادر را زیاد دوست داشتم روزگار زندگی ما هر روز خراب خراب تر شده میرفت بعد از شهید شدن پدرم مادرم چون خیلی تشویش میکرد از نبود پدرم و آینده من که یگانه دخترش بودم و فقر بیچارگی ما بی پولی و ناداری هر روز که از مکتب میامدم می دیدم چشم های مادرم اشک داره میگفتم چرا مادرجان گریه می کنی میگفت چشم درد هستم و کمی مریض دخترقندم گریه نمیکنم یک بهانه ی میکرد تا من جیگر خون نشوم روز ها خیلی تلخ میگذشت یک روز من در خانه بود میخواستم مکتب برم مادرم را گفتم من رفتم مادر جان مکتب ناوقت نشه دوباره آمدم کتابم را فراموش کرده بودم فکر کرده بود مادرم من مکتب رفتم صدایش را شنیدم که وقتی تنها میشه چی دردی داره با خدا درد دل میکرد خیلی گریه😭 میکرد و فقط آه میکشد با خود از درد بدخبتی دنیا به الله متعال راز نیاز میکرد آن روز بد تر روزی در زندگیم بود صدای ناله مادرم قلبم را پاره کرد جریحه دار ساخت که از بی کسی بود 😭😭😭 هر روز مادرم ضعیف و ضعیف تر شده میرفت یک روز متوجه شدم در گلویش یک غده پیدا شده روز ها در بستر بیماری بود درد میکشید هم سنگ گرده داشت خیلی درد آور بود😭😭😭 هم سرطان و خیلی دعا میکرد در پیش الله متعال کمی خوب تر شوه تا از ما سر پرستی کنه خیلی ضعیف شده بود تا یک مسلمان پیدا شد گفت معاینه میکنم که چی مشکل وجود داره معاینه اش خلاص شد نتیجه آمد گفت مادرت سرطان گلو داره هم سنگ گرده داره شش ماه میشه مادرم در بستر بیماری است غیر از خدا هیچ کسی ندارم مادر در خانه هست و خیلی مریض است 😭😭😭 و هالی و نی یک ماه کرایی خانه داریم نی پول تداوی مادر مه 😭 حتی بعضی وقت ها نان نداریم شب هاگرسنه خواب کردیم خدا خودش میدانه مالک دل ها است الله ما چی میکشیم چی برسد به پیسه و پول دواه مادرم ، و زندگی بسیار سخت شده سر ما هیچ چشم امید نیست جز الله متعال 😭 من هم روزی یک دختر جوان پر غرور با آرزو های زیاد بودم همانند شما در دل آرزو های زیبا داشتم و خیلی خواب ها و خیال ها داشتم دوست داشتم خوب بپوشم خوب بگردم و خوب تحصیل کنم اما روزگار من را نگذشت و شکست و هر چی که داشتم دست روزگار بیرحمانه از من گرفت هطاه پدرم را از من گرفت 😭😭😭 به جز یک چیز را از من هیچ وقتی و هیچ کسی گرفته نمیتانه او ایمان من است و اعتماد به خداوند رحمان است که روز به روز محکم تر شده میره و به الله اعتماد دارم که یک امتحان خداوندی است کوشش میکنم کامیاب و سر بلند به درآیم و جدا از همه اول از الله ( ج ) و بعد از شما مسلمانان و انسان های خوب و هم وطنان عزیز خواهران مادران و برادرن پدران یک خواهش میکنم پول نان و دواه نداریم به مادرم اگر می توانید به اندزه توان خودتان کمکم کنید هر چی توان تان باشه کمک کم زیاد نداره برادران خواهرن شایت یک پول کم شما مشکلات بزرگ ما را حل کند خواهش میکنم من را کمک کنید التماس میکنم خیلی مجبور هستم 😭 اگر کسی توان کمک داره هر چی خدا وث میتانید اول در واتساپ من تصویری زنگ بزنید مادر مریض من را نگا کنید ببنید و مشکلات من را نگا کنید ببنید خدا نا کده در دل تا نگرده ای دروغ میگه به امین خاطر شماره واتساپ خودم را گذاشتم بیادرا مسلمانان زنگ بزنید تصویری ببنشید مشکلات من و مادر مریض من را به خواهر تان کمک کنید 😭 👇👇👇 👇شماره واتساپ من +93731180535 اگر توان کمک ندارید دوستان شیر کنید شییر از یاد تان نره دوستان به نیت ثواب شیر کنید و به خاطر رضای الله متعال شیر کنید و به خاطر رضای خدا شیر کنید تا خدا شما و خانه واده تان را از بلا و آفات زمینی و آسمانی در پنا و رحمت

اسم من زهرا است پدر مه از دست دادم یگانه نان آور فامیل ما یگانه تکیه گاه در زندگیم پدرم بود دو سال پیش در یک انفجار شهید شد😭 پدر معلم بود ما در فامیل سه نفر هستیم خودم مادر و یک برادر کوچکم وقتی پدرم از دنیا رفت ما مرد نداشتیم و هیچ کسی کاری گر نداشتیم مجبور شدم خودم با مادرم و با غرور جوانی که داشتم در خانه های همسایه کار کنم ظرف شویی کاسه شویی کالا و غیره ازین که مادرم مشکل دسک کمر داشت و رماتیزم داشت و سنگ گرده داشت کار کرده نمی توانیست من کار میکردم هم مکتب میرفتم چون مادر را زیاد دوست داشتم روزگار زندگی ما هر روز خراب خراب تر شده میرفت بعد از شهید شدن پدرم مادرم چون خیلی تشویش میکرد از نبود پدرم و آینده من که یگانه دخترش بودم و فقر بیچارگی ما بی پولی و ناداری هر روز که از مکتب میامدم می دیدم چشم های مادرم اشک داره میگفتم چرا مادرجان گریه می کنی میگفت چشم درد هستم و کمی مریض دخترقندم گریه نمیکنم یک بهانه ی میکرد تا من جیگر خون نشوم روز ها خیلی تلخ میگذشت یک روز من در خانه بود میخواستم مکتب برم مادرم را گفتم من رفتم مادر جان مکتب ناوقت نشه دوباره آمدم کتابم را فراموش کرده بودم فکر کرده بود مادرم من مکتب رفتم صدایش را شنیدم که وقتی تنها میشه چی دردی داره با خدا درد دل میکرد خیلی گریه😭 میکرد و فقط آه میکشد با خود از درد بدخبتی دنیا به الله متعال راز نیاز میکرد آن روز بد تر روزی در زندگیم بود صدای ناله مادرم قلبم را پاره کرد جریحه دار ساخت که از بی کسی بود 😭😭😭 هر روز مادرم ضعیف و ضعیف تر شده میرفت یک روز متوجه شدم در گلویش یک غده پیدا شده روز ها در بستر بیماری بود درد میکشید هم سنگ گرده داشت خیلی درد آور بود😭😭😭 هم سرطان و خیلی دعا میکرد در پیش الله متعال کمی خوب تر شوه تا از ما سر پرستی کنه خیلی ضعیف شده بود تا یک مسلمان پیدا شد گفت معاینه میکنم که چی مشکل وجود داره معاینه اش خلاص شد نتیجه آمد گفت مادرت سرطان گلو داره هم سنگ گرده داره شش ماه میشه مادرم در بستر بیماری است غیر از خدا هیچ کسی ندارم مادر در خانه هست و خیلی مریض است 😭😭😭 و هالی و نی یک ماه کرایی خانه داریم نی پول تداوی مادر مه 😭 حتی بعضی وقت ها نان نداریم شب هاگرسنه خواب کردیم خدا خودش میدانه مالک دل ها است الله ما چی میکشیم چی برسد به پیسه و پول دواه مادرم ، و زندگی بسیار سخت شده سر ما هیچ چشم امید نیست جز الله متعال 😭 من هم روزی یک دختر جوان پر غرور با آرزو های زیاد بودم همانند شما در دل آرزو های زیبا داشتم و خیلی خواب ها و خیال ها داشتم دوست داشتم خوب بپوشم خوب بگردم و خوب تحصیل کنم اما روزگار من را نگذشت و شکست و هر چی که داشتم دست روزگار بیرحمانه از من گرفت هطاه پدرم را از من گرفت 😭😭😭 به جز یک چیز را از من هیچ وقتی و هیچ کسی گرفته نمیتانه او ایمان من است و اعتماد به خداوند رحمان است که روز به روز محکم تر شده میره و به الله اعتماد دارم که یک امتحان خداوندی است کوشش میکنم کامیاب و سر بلند به درآیم و جدا از همه اول از الله ( ج ) و بعد از شما مسلمانان و انسان های خوب و هم وطنان عزیز خواهران مادران و برادرن پدران یک خواهش میکنم پول نان و دواه نداریم به مادرم اگر می توانید به اندزه توان خودتان کمکم کنید هر چی توان تان باشه کمک کم زیاد نداره برادران خواهرن شایت یک پول کم شما مشکلات بزرگ ما را حل کند خواهش میکنم من را کمک کنید التماس میکنم خیلی مجبور هستم 😭 اگر کسی توان کمک داره هر چی خدا وث میتانید اول در واتساپ من تصویری زنگ بزنید مادر مریض من را نگا کنید ببنید و مشکلات من را نگا کنید ببنید خدا نا کده در دل تا نگرده ای دروغ میگه به امین خاطر شماره واتساپ خودم را گذاشتم بیادرا مسلمانان زنگ بزنید تصویری ببنشید مشکلات من و مادر مریض من را به خواهر تان کمک کنید 😭 👇👇👇 👇شماره واتساپ من +93731180535 اگر توان کمک ندارید دوستان شیر کنید شییر از یاد تان نره دوستان به نیت ثواب شیر کنید و به خاطر رضای الله متعال شیر کنید و به خاطر رضای خدا شیر کنید تا خدا شما و خانه واده تان را از بلا و آفات زمینی و آسمانی در پنا و رحمت

کاش وطن مان آرامش شود تا یک لار این غذا را توب وطن امتحان کنیم

اسم من زهرا است پدر مه از دست دادم یگانه نان آور فامیل ما یگانه تکیه گاه در زندگیم پدرم بود دو سال پیش در یک انفجار شهید شد😭 پدر معلم بود ما در فامیل سه نفر هستیم خودم مادر و یک برادر کوچکم وقتی پدرم از دنیا رفت ما مرد نداشتیم و هیچ کسی کاری گر نداشتیم مجبور شدم خودم با مادرم و با غرور جوانی که داشتم در خانه های همسایه کار کنم ظرف شویی کاسه شویی کالا و غیره ازین که مادرم مشکل دسک کمر داشت و رماتیزم داشت و سنگ گرده داشت کار کرده نمی توانیست من کار میکردم هم مکتب میرفتم چون مادر را زیاد دوست داشتم روزگار زندگی ما هر روز خراب خراب تر شده میرفت بعد از شهید شدن پدرم مادرم چون خیلی تشویش میکرد از نبود پدرم و آینده من که یگانه دخترش بودم و فقر بیچارگی ما بی پولی و ناداری هر روز که از مکتب میامدم می دیدم چشم های مادرم اشک داره میگفتم چرا مادرجان گریه می کنی میگفت چشم درد هستم و کمی مریض دخترقندم گریه نمیکنم یک بهانه ی میکرد تا من جیگر خون نشوم روز ها خیلی تلخ میگذشت یک روز من در خانه بود میخواستم مکتب برم مادرم را گفتم من رفتم مادر جان مکتب ناوقت نشه دوباره آمدم کتابم را فراموش کرده بودم فکر کرده بود مادرم من مکتب رفتم صدایش را شنیدم که وقتی تنها میشه چی دردی داره با خدا درد دل میکرد خیلی گریه😭 میکرد و فقط آه میکشد با خود از درد بدخبتی دنیا به الله متعال راز نیاز میکرد آن روز بد تر روزی در زندگیم بود صدای ناله مادرم قلبم را پاره کرد جریحه دار ساخت که از بی کسی بود 😭😭😭 هر روز مادرم ضعیف و ضعیف تر شده میرفت یک روز متوجه شدم در گلویش یک غده پیدا شده روز ها در بستر بیماری بود درد میکشید هم سنگ گرده داشت خیلی درد آور بود😭😭😭 هم سرطان و خیلی دعا میکرد در پیش الله متعال کمی خوب تر شوه تا از ما سر پرستی کنه خیلی ضعیف شده بود تا یک مسلمان پیدا شد گفت معاینه میکنم که چی مشکل وجود داره معاینه اش خلاص شد نتیجه آمد گفت مادرت سرطان گلو داره هم سنگ گرده داره شش ماه میشه مادرم در بستر بیماری است غیر از خدا هیچ کسی ندارم مادر در خانه هست و خیلی مریض است 😭😭😭 و هالی و نی یک ماه کرایی خانه داریم نی پول تداوی مادر مه 😭 حتی بعضی وقت ها نان نداریم شب هاگرسنه خواب کردیم خدا خودش میدانه مالک دل ها است الله ما چی میکشیم چی برسد به پیسه و پول دواه مادرم ، و زندگی بسیار سخت شده سر ما هیچ چشم امید نیست جز الله متعال 😭 من هم روزی یک دختر جوان پر غرور با آرزو های زیاد بودم همانند شما در دل آرزو های زیبا داشتم و خیلی خواب ها و خیال ها داشتم دوست داشتم خوب بپوشم خوب بگردم و خوب تحصیل کنم اما روزگار من را نگذشت و شکست و هر چی که داشتم دست روزگار بیرحمانه از من گرفت هطاه پدرم را از من گرفت 😭😭😭 به جز یک چیز را از من هیچ وقتی و هیچ کسی گرفته نمیتانه او ایمان من است و اعتماد به خداوند رحمان است که روز به روز محکم تر شده میره و به الله اعتماد دارم که یک امتحان خداوندی است کوشش میکنم کامیاب و سر بلند به درآیم و جدا از همه اول از الله ( ج ) و بعد از شما مسلمانان و انسان های خوب و هم وطنان عزیز خواهران مادران و برادرن پدران یک خواهش میکنم پول نان و دواه نداریم به مادرم اگر می توانید به اندزه توان خودتان کمکم کنید هر چی توان تان باشه کمک کم زیاد نداره برادران خواهرن شایت یک پول کم شما مشکلات بزرگ ما را حل کند خواهش میکنم من را کمک کنید التماس میکنم خیلی مجبور هستم 😭 اگر کسی توان کمک داره هر چی خدا وث میتانید اول در واتساپ من تصویری زنگ بزنید مادر مریض من را نگا کنید ببنید و مشکلات من را نگا کنید ببنید خدا نا کده در دل تا نگرده ای دروغ میگه به امین خاطر شماره واتساپ خودم را گذاشتم بیادرا مسلمانان زنگ بزنید تصویری ببنشید مشکلات من و مادر مریض من را به خواهر تان کمک کنید 😭 👇👇👇 👇شماره واتساپ من +93731180535 اگر توان کمک ندارید دوستان شیر کنید شییر از یاد تان نره دوستان به نیت ثواب شیر کنید و به خاطر رضای الله متعال شیر کنید و به خاطر رضای خدا شیر کنید تا خدا شما و خانه واده تان را از بلا و آفات زمینی و آسمانی در پنا و رحمت

خوبی ابلیس جان 😂🤣😅😅😁

@@yaghoobahmadi8731 خدایارت بابه گگ 😁😁😁

اجرتان

اره آفرین

نذر

@@goofygooblerblitz درسته

نه آو خودو استه سخت نی یه 😂🤣🤣😅😃

@@yaghoobahmadi8731 😂😂😂😂

کی خدا خیلی ها ره اونقدر عقل داده ک حریم خصوصی را بفهمه... یگ نفر با خانواده و فامیل صحبت میکنه هزار تا چیز شخصی دیگه داره...... هستن بی عقل های ک حالیش نیست

🤣😂🤣😂🤣

Ahmad Ahmadi هههههههههه

ظاهر خوب ندره ولی صد در صد مزه خوب دیره گوشت تازه کوسپو بود دیگه

اسم من زهرا است پدر مه از دست دادم یگانه نان آور فامیل ما یگانه تکیه گاه در زندگیم پدرم بود دو سال پیش در یک انفجار شهید شد😭 پدر معلم بود ما در فامیل سه نفر هستیم خودم مادر و یک برادر کوچکم وقتی پدرم از دنیا رفت ما مرد نداشتیم و هیچ کسی کاری گر نداشتیم مجبور شدم خودم با مادرم و با غرور جوانی که داشتم در خانه های همسایه کار کنم ظرف شویی کاسه شویی کالا و غیره ازین که مادرم مشکل دسک کمر داشت و رماتیزم داشت و سنگ گرده داشت کار کرده نمی توانیست من کار میکردم هم مکتب میرفتم چون مادر را زیاد دوست داشتم روزگار زندگی ما هر روز خراب خراب تر شده میرفت بعد از شهید شدن پدرم مادرم چون خیلی تشویش میکرد از نبود پدرم و آینده من که یگانه دخترش بودم و فقر بیچارگی ما بی پولی و ناداری هر روز که از مکتب میامدم می دیدم چشم های مادرم اشک داره میگفتم چرا مادرجان گریه می کنی میگفت چشم درد هستم و کمی مریض دخترقندم گریه نمیکنم یک بهانه ی میکرد تا من جیگر خون نشوم روز ها خیلی تلخ میگذشت یک روز من در خانه بود میخواستم مکتب برم مادرم را گفتم من رفتم مادر جان مکتب ناوقت نشه دوباره آمدم کتابم را فراموش کرده بودم فکر کرده بود مادرم من مکتب رفتم صدایش را شنیدم که وقتی تنها میشه چی دردی داره با خدا درد دل میکرد خیلی گریه😭 میکرد و فقط آه میکشد با خود از درد بدخبتی دنیا به الله متعال راز نیاز میکرد آن روز بد تر روزی در زندگیم بود صدای ناله مادرم قلبم را پاره کرد جریحه دار ساخت که از بی کسی بود 😭😭😭 هر روز مادرم ضعیف و ضعیف تر شده میرفت یک روز متوجه شدم در گلویش یک غده پیدا شده روز ها در بستر بیماری بود درد میکشید هم سنگ گرده داشت خیلی درد آور بود😭😭😭 هم سرطان و خیلی دعا میکرد در پیش الله متعال کمی خوب تر شوه تا از ما سر پرستی کنه خیلی ضعیف شده بود تا یک مسلمان پیدا شد گفت معاینه میکنم که چی مشکل وجود داره معاینه اش خلاص شد نتیجه آمد گفت مادرت سرطان گلو داره هم سنگ گرده داره شش ماه میشه مادرم در بستر بیماری است غیر از خدا هیچ کسی ندارم مادر در خانه هست و خیلی مریض است 😭😭😭 و هالی و نی یک ماه کرایی خانه داریم نی پول تداوی مادر مه 😭 حتی بعضی وقت ها نان نداریم شب هاگرسنه خواب کردیم خدا خودش میدانه مالک دل ها است الله ما چی میکشیم چی برسد به پیسه و پول دواه مادرم ، و زندگی بسیار سخت شده سر ما هیچ چشم امید نیست جز الله متعال 😭 من هم روزی یک دختر جوان پر غرور با آرزو های زیاد بودم همانند شما در دل آرزو های زیبا داشتم و خیلی خواب ها و خیال ها داشتم دوست داشتم خوب بپوشم خوب بگردم و خوب تحصیل کنم اما روزگار من را نگذشت و شکست و هر چی که داشتم دست روزگار بیرحمانه از من گرفت هطاه پدرم را از من گرفت 😭😭😭 به جز یک چیز را از من هیچ وقتی و هیچ کسی گرفته نمیتانه او ایمان من است و اعتماد به خداوند رحمان است که روز به روز محکم تر شده میره و به الله اعتماد دارم که یک امتحان خداوندی است کوشش میکنم کامیاب و سر بلند به درآیم و جدا از همه اول از الله ( ج ) و بعد از شما مسلمانان و انسان های خوب و هم وطنان عزیز خواهران مادران و برادرن پدران یک خواهش میکنم پول نان و دواه نداریم به مادرم اگر می توانید به اندزه توان خودتان کمکم کنید هر چی توان تان باشه کمک کم زیاد نداره برادران خواهرن شایت یک پول کم شما مشکلات بزرگ ما را حل کند خواهش میکنم من را کمک کنید التماس میکنم خیلی مجبور هستم 😭 اگر کسی توان کمک داره هر چی خدا وث میتانید اول در واتساپ من تصویری زنگ بزنید مادر مریض من را نگا کنید ببنید و مشکلات من را نگا کنید ببنید خدا نا کده در دل تا نگرده ای دروغ میگه به امین خاطر شماره واتساپ خودم را گذاشتم بیادرا مسلمانان زنگ بزنید تصویری ببنشید مشکلات من و مادر مریض من را به خواهر تان کمک کنید 😭 👇👇👇 👇شماره واتساپ من +93731180535 اگر توان کمک ندارید دوستان شیر کنید شییر از یاد تان نره دوستان به نیت ثواب شیر کنید و به خاطر رضای الله متعال شیر کنید و به خاطر رضای خدا شیر کنید تا خدا شما و خانه واده تان را از بلا و آفات زمینی و آسمانی در پنا و رحمت

به شما ربطی نداره

@@goofygooblerblitz چرا ناراحت میشی بابه بابه تو هزاره بوده دو روز کابل بودی یا نه زبان مادر خود را گم کردی

@@goofygooblerblitz تو اگر انسان هستی زبان هزارگی را با افتخار گب میزدی مردم بزرگ شده کابل هزارگی گب میزنه تو از کدام پدر هستی که ربطی نداره را یاد گرفتی بی شرف

زبان هر مردم بلده خودش رسمی استه بیرار از مردم آزره بلده خود شی از دیگا بلده خود شی

زنده باشی ما باید زبان خود را رسمی کنیم نه این که از زبان شیرین هزارگی بشرمیم

@@nazariazim3782 بلی دوست گرامی، خیلی ها به این فکر هستند که زبان هزارگی را خیلی ها نمیفهمند اما باید یادآور شوم که زبان شیرین هزارگی را ما باید به دیگر خوب معرفی کرده و پیشرفت بدهیم. من خیلی ها را میشناسم که از زبان شیرین هزارگی خوش شان میایند و درحال یادگیری این زبان شیرین هستند.

@@arttime5284 اون فکر میکنن که زبان کابلی کلاس داره زبان از زبان هزارگی نگ دارد وگرنه زبان هزارگی مثال زبان فارسی دری است که همه میفامه

@@arttime5284 مه خودم بارو به خدا کن که اصلا هزاره جات را ندیدم متولد کابلی هستم حالی هم خانه ما کابل است اما خودمان نیستیم . افتخار میکنم که هزاره هستم و زبان شیرین هزارگی گب میزنم

@@nazariazim3782 اگرچه فرق بین زبان فارسی و هزارگی بسیار است بازم خیلی ها متوجه میشود.