Рет қаралды 1,075
#داستان_واقعی #داستان #پادکست #خیانت
کوچکترین بچه و تنها دختر عزیز دردونه پدرم بودم که بردارام خیلی روی من غیرت داشتن ، اوایل همه چیز خوب بود ولی رفته رفته این چک کردنا و مراقبت های بیش از حد برام دردسر ساز و ملال آور شده بود که با ورود زن داداشم به جمع خانوادگی ما همه چیز دست خوش تغییرات شد که ...
همراهان عزیز کانال در دل داستان
به کانال خودتون خیلی خیلی خوش اومدید
همونطور که میدونید داستان های ما همگی واقعی هستند
. برای حفظ حریم شخصی افراد از اسامی مستعار استفاده شده است.
لطفا برای حمایت از ما کانال رو سابسکرایب کنید .
اگر ویدیو رو دوست داشتید لایک کنید و برای دوستاتون به اشتراک بزارید .
لینک سابسکرایب چنل :
/ @dardeldastan
لینک چنل :
/ @dardeldastan
ویدیو های دیگر کانال :
• وقتی داشتم کمر شوهرش ر...
• هوی زن یه دکتری شدم که...
• وقتی خواب بودم یکی از ...
• با وعده ازدواج منو گول...
داستان
آوای داستان
پادکست
داستان خیانت
خیانت
قصه
چهل تیکه
داستان بدون سانسور