شیخ صنعان : داستانی از منطق الطیر اثر عطار نیشابوری

  Рет қаралды 14,981

deep stories

deep stories

7 ай бұрын

حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
/ deeppodcastiran
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
:music by
@incompetech_kmac Kevin MacLeod
@ScottBuckley
under Creative Commons Attribution: creativecommons.org/licenses/...
______________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرح‌های استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
deep.podcast.ir@gmail.com
شیخ صنعان - منطق الطیر - عطار نیشابوری
شیخ صنعان پیرِ پرهیزکاری بود. پنجاه سال به زیارت حج رفته بود و مقیمِ مکه بود. کلی شاگرد و مرید هم اطرافش بودن و همه شاگردان ارادتِ ویژه‌ای به شیخ صنعان داشتن.
شیخ چند شبی بود که خوابهای عجیبی میدید. در خواب دیده بود به روم سفر کرده و به یک بتِ بزرگی سجده میکنه. شیخ پریشون شده بود و نمیدونست تعبیر این خواب عجیب و غریب چی میتونه باشه. تصمیم گرفت رهسپارِ روم بشه. با خودش گفته بود حتما پرودگار برای من مقدر کرده که به روم برم و اگر نرم از دستور خدا سرپیچی کردم.
شیخ داستانِ سفر رو به مریدان میگه، تعدادی از مریدان هم با شیخ همسفر میشن و همه‌گی به سمت روم به راه میافتن. وقتی کاروان به روم رسید، همه‌گی محو آثار فاخر در این امپراتوری شدن، اما چشمان شیخ جذبِ چیزِ دیگه‌ای شده بود. چیزی که مریدان فکرش رو هم نمیکردن. شیخِ پیر، چشمش به یک دختر جوان افتاد که در زیبایی مانند نداشت. همون لحظه دختر هم روش بر گردوند و به شیخ نگاه کرد. شیخ آنچنان آتشی بر دلش افتاد که خودش رو باخت.
اون روز گذشت و روزهای دیگه هم سپری شد، اما شیخ در آتشِ عشقِ این دختر میسوخت. دختری که کافر بود و به خدا و پیغمبر اعتقادی نداشت.
مریدان به حالِ زارِ شیخ نگاه میکردن و افسوس میخوردن، از دارو و دوا گرفته تا دعا و پند و اندرز، هیچکدوم بر شیخ کارساز نشد که نشد! شیخ بدجوری عاشقِ این دختر شده بود. شیخ حتی یک ساعت هم نمیتونست بخوابه و شبها تا صبح بیدار میموند و به یک جا زل میزد.
رفت عقل و رفت صبر و رفت یار
این چه درد است این چه عشقست این چه کار؟
مریدان دورش جمع شدن و هر کدوم پند و اندرزی میدادن تا شیخ رو سرِ عق بیارن. اما شیخ با قدرت سخنوری‌ای که داشت جوابِ تک تکِ مریدانش رو میداد.
شیخ دیگه دلش طاقت نیاورد و به سمت محله دختر به راه افتاد. همونجا روی زمین نشست و با سگ و گربه های محل، همنشین شده بود. دختر چند باری از کنارِ شیخ رد شده بود اما دلیلِ این کار رو نمیدونست. در نهایت دختر به شیخ گفت: «تو زاهد بزرگی هستی، تا به حال دیده نشده مسلمانان به محلِ کافران برن. تو هم دست از اینکار بردار به نزدِ مریدانت برگرد.»
شیخ در جواب گفت که عاشق دختر شده و تا زمانیکه به مرادِ دلش نرسه از این محل بیرون نمیره.
دختر با عصبانیت به شیخ جواب داد: « الان وقتِ کَفَنِت رسیده پیرِ مرد خرفت! با این سن و سال حرف از عشق و عاشقی میزنی!»
شیخ از سرزنش دختر، دلسرد نشد و همچنان پای حرفش ایستاد. دختر چند تا شرط جلوی پای شیخ گذاشت. گفت قبل از هر چیزی باید دست از اسلام بشوری و دین و مذهبت رو بذاری کنار. شیخ مدت کوتاهی فکر کرد و بعد هم قبول کرد و دین و مذهب رو گذاشت کنار. بعد هم از شیخ دعوت کرد که مشروب بخوره و دست از ایمانش برای همیشه بر داره. دختر شیخ رو به یک میکده برد و خودش با دستاش یک جامِ شراب به شیخ تعارف کرد. شیخ که دیگه کنترلش دستِ خودش نبود با اشتیاق جام رو از دستِ دختر گرفت و سر کشید. عشق و شراب چنان شیخ رو مست کرد که هر چه از دین و ایمون میدونست از یاد برد و جز عشق دلبر چیزِ دیگه‌ای در دلش نبود. شیخ گرمِ این عشق شده بود، دستانش رو باز کرد که به دورِ گردن دختر بندازه اما دختر شیخ رو از خودش روند. دختر گفت هنوز زوده که به من دست بزنی. باید با من به بتکده بیای و رسما بت پرست بشی اگر غیر از بخوای، میتونی برگردی پیشِ مریدانت. شیخ که مستِ عشق شده بود قبول کرد و به یک بت بزرگ سجده کرد. دختر از این کرده شیخ خوشحال شد و گفت: حالا یار من هستی و میتونی دستت رو بندازی دور گردنم.
سایر بت پرستان که دیده بودن چطور یک شیخ بزرگِ مسلمان رو به آیین خودشون درآوردن، از این قضیه خیلی خوشحال شدن و از اونجایی که رابطه خوبی با مسلمان ها نداشتن این حرکت رو یک پیروزی بزرگ میدونستن.
شیخ همه چیز خودش رو در این دختر جوان میدید. شیخ به دختر گفت: پنجاه سال و دین و ایمونم رو بوسیدم و گذاشتم کنار تا فقط با تو باشم. اما هنوز از من دوری میکنی؟ چه زمانی قراره با هم زیرِ یک سقف زندگی کنیم؟
دختر به شیخ گفت: ای پیرِ دلداده، زندگی با من خیلی خرج داره و تو هم به نظر فقیر میرسی. اگه میخوای با من ازدواج کنی باید کلی سیم و زر فراهم کنی
شیخ به دختر گفت: اینهمه برای به دست آوردنت تلاش کردم و از همه چیزم گذشتم، تمامی مریدانم رو از دست دادم اما باز هم داری جلوی پای من سنگ میندازی!
دختر دلش به حالِ شیخ سوخت و گفت: حالا که سیم و زر نداری یک راهِ ساده جلوی پات میذارم. تو میتونی خوکبانِ من باشی از خوک های من نگهداری کنی. اگه خوب این کار رو انجام دادی، سالِ دیگه همین موقع باهات ازدواج میکنم.
یکی از مریدان که هنوز به شیخ علاقه داشت، آخرین تلاش های خودش رو کرد. اون به شیخ گفت: هر چه فرمان بدی اطلاعت میکنم، یا با ما بیا و دست از کارها بردار یا من هم مثلِ تو، ترک دین و ایمون میکنم و کنارت میمونم و از خوکها نگهداری میکنم.
شیخ گفت: به دردِ عشق دچار نشدی که ببینی چطور دارم میسوزم. شما بر گردید به زندگیتون برسید، هر کسی هم سراغ من رو گرفت واقعیت رو بگید. که شیخ عاشق دخترِ کافری شد و دین و ایمونش رو از دست داد.

Пікірлер: 111
@sohrabkarimi8807
@sohrabkarimi8807 7 ай бұрын
درود بر شما از خراسان ( افغانستان بیننده هستم 🇦🇫🇹🇯🇮🇷☀️👑p empire
@mjavani_pv
@mjavani_pv 6 ай бұрын
💕✨
@mehrsahosseinvand
@mehrsahosseinvand Ай бұрын
درود خداوند بر شما ای هم تبار
@HomanDavodi
@HomanDavodi 16 күн бұрын
تشکر.عالی❤❤
@user-pc3bt3zf9f
@user-pc3bt3zf9f 7 ай бұрын
پارت اول دوران ساسانیان یادت نره دمت گرم
@miladiism
@miladiism 7 ай бұрын
دقیقا👏🏽👏🏽
@brilliant73
@brilliant73 7 ай бұрын
عالی
@bahmangholizadeh
@bahmangholizadeh 7 ай бұрын
درود بر آرمان عزیز و زحمت‌کشان کانال داستان زیبایی بود سپاس ازشما❤❤❤👍👍👌👌
@mahinkhazaeezadeh
@mahinkhazaeezadeh 7 ай бұрын
سلام و خداقوت آرمان عزیز من اصل ماجرای این داستان رو از کتاب منطق الطیر عطار خوندم و بارها درموردش شنیدم بنظرم هر شخصی اگر با ایمان قلبی پای هر اعتقادی که باعث رشد ذهنی و روحیش میشه ایستادگی کنه هیجوقت دچار رسوایی خودش نمیشه حتی در برابر وحدانش ۰ موفق و درخشان باشید و سپاسگزارم💓💓
@Muhammad.88
@Muhammad.88 7 ай бұрын
سلام و درود فراوان به همه و به شوما هم جناب ارمان. ❤❤❤❤ 🤍🇹🇯🤍🇮🇷🤍🇦🇫🤍🇺🇿🤍
@noelsalimkhan6351
@noelsalimkhan6351 7 ай бұрын
خیلی خیلی عالی بسیار زیبا و خوش سخن بود🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉
@hamidrezaghazvini5113
@hamidrezaghazvini5113 7 ай бұрын
بسیار بسیار زیبا و جذاب و عااااااالی. ممنون از جناب آرمان حافظی. 🌺🌺🌺🌺👍👍👍👍👍👍❤️❤️💚💚💚🙏🙏🙏🙏
@mostafarobatjazi1645
@mostafarobatjazi1645 7 ай бұрын
آقا دمتون گرم با اختلاف بهترین چنل پادکست یوتوب تندرست و سرفراز باشید ❤😘🇮🇷💪
@yoosefnoursafa6056
@yoosefnoursafa6056 7 ай бұрын
سلام آرمان عزیز دختر تو این داستان مسیحی بود که در قدیم به این قوم میگفتن ترسا یعنی خدا ترس در ضمن دختر چهارتا شرط میزاره برای شیخ که شما نگفتی اما خیلی ممنونم که از عطار نیشابوری داستان گفتی سپاسگزارم بازم این دست داستانها از عرفای بزرگ ایران بزارید ممنون
@Eghbal54
@Eghbal54 7 ай бұрын
🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌺درود به به شما 🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌺 سپاسگزار از تلاشتان 🌷🌻🌷🌻🌷🌻
@sharzadkiani4155
@sharzadkiani4155 7 ай бұрын
واقعًا زيبا داستان ميگيد آرمان عزيز خيلي دوست دارم داستانهاي شما رو سپاسگزارم
@ErfanSeyfizadeh1987
@ErfanSeyfizadeh1987 7 ай бұрын
Great
@alih726
@alih726 6 ай бұрын
درود آقای آرمان،کانال فوق العاده ای دارید.ممنون بابت استفاده از کتاب های عطار🙏🌹♥️
@MohammadrezaMehrani4895-st5oe
@MohammadrezaMehrani4895-st5oe 7 ай бұрын
دلمون برای صدات تنگ شده بود عمو آرمان🎉❤🎉
@gholamrezamajed8922
@gholamrezamajed8922 7 ай бұрын
دمتون گرم و خسته نباشید
@AmirMohammadi-ed5ph
@AmirMohammadi-ed5ph 7 ай бұрын
فوق‌العاده است
@omidomid3357
@omidomid3357 7 ай бұрын
فوق العاده بود ، سپاس
@ras.raso42
@ras.raso42 7 ай бұрын
بینهایت زیبا بود ممنون ❤
@maryamghafoorian9597
@maryamghafoorian9597 7 ай бұрын
ممنون آرمان عزیز 🌹 بسیار زیبا و دلنشین 🌹
@majid6055
@majid6055 7 ай бұрын
ممنون سلطان💙💙💙💙
@mohammadhosienhajinoroozi5846
@mohammadhosienhajinoroozi5846 5 ай бұрын
ممنون از وقتی که گذاشتید❤
@dadarcanon7825
@dadarcanon7825 7 ай бұрын
درود بر شما❤❤❤
@alisadeghi8818
@alisadeghi8818 7 ай бұрын
چنل عالی و پر محتوا ♥️
@afg.swe.a.m4723
@afg.swe.a.m4723 4 ай бұрын
❤❤❤دوستدار شما ❤❤❤
@soheyla7299
@soheyla7299 Ай бұрын
❤❤❤❤❤
@zal477
@zal477 7 ай бұрын
Ridi be dastan . Tokhmitaresh kardi .
@SHahab2B
@SHahab2B 7 ай бұрын
Was awesome
@alitaherian369
@alitaherian369 7 ай бұрын
Thanks!
@hassankhorasani7273
@hassankhorasani7273 4 ай бұрын
درود و سپاس
@samantm6749
@samantm6749 7 ай бұрын
ممنونم❤️
@HomanDavodi
@HomanDavodi 16 күн бұрын
اگه میشه تاریخ معاصر و بسازید.لطفا.
@saeedkeyzero4720
@saeedkeyzero4720 7 ай бұрын
این است قدرت هورمون تستسترون
@pooyaallahyar3371
@pooyaallahyar3371 7 ай бұрын
😂😂😂👌👌🤌
@FANATIC.IRANIAN.
@FANATIC.IRANIAN. 7 ай бұрын
به عضو جدید کانال(بامداد عالی محمودی)تبریک میگم بهترین کانال رو انتخاب کردی مرد
@alimadadi7220
@alimadadi7220 7 ай бұрын
👍
@FaribaIzadpajooh-yy2tb
@FaribaIzadpajooh-yy2tb 4 ай бұрын
ممنون از کانال خوبتون لطفا از داستان‌های مثنوی معنوی هم بگذارید. با تشکر
@smm1193
@smm1193 7 ай бұрын
Mrc..ok
@alireza-ax2410
@alireza-ax2410 7 ай бұрын
درود بر شما لطفاً در مورد داستان های مثنوی ومعنوی رو هم پارتی بزار
@abdolalighalavand240
@abdolalighalavand240 7 ай бұрын
❤🙏
@elhammdh4608
@elhammdh4608 10 күн бұрын
🌺🌺🌺🌺🌺
@yaserrigi7337
@yaserrigi7337 7 ай бұрын
❤❤
@user-tt7fx9bi9q
@user-tt7fx9bi9q 7 ай бұрын
عمو عشقی
@amirmahmood1395
@amirmahmood1395 7 ай бұрын
🙏🙏🙏
@baranshno4931
@baranshno4931 7 ай бұрын
❤❤❤❤
@peymanafsharnejad5734
@peymanafsharnejad5734 7 ай бұрын
داستان رو کاملا تحریف کردی آرمان عزیز خدا به هممون رحم کنه.
@iamnamei
@iamnamei 7 ай бұрын
چرا باید تحریف کنه
@awa6391
@awa6391 7 ай бұрын
شما مایه امیدواری ما هستید
@ZameneAhooo
@ZameneAhooo 7 ай бұрын
آرمان عزیز ❤️
@htalavari96
@htalavari96 7 ай бұрын
سلام از دوران ساسانیان بذارید ممنون
@user-el8mb1di1j
@user-el8mb1di1j 7 ай бұрын
قصه زیبایی بود دمی آرامش گرفتم سپاس بسیار ازشما آرمان جان❤😊
@lonepoet6785
@lonepoet6785 4 ай бұрын
در باب شهوت مولانا میفرماید: صد هزاران نام خوش را کرد ننگ ، صد هزاران زیرکان را کرد دنگ
@sanazroosta3012
@sanazroosta3012 6 ай бұрын
🙏🙏🙏🙏🌷🌷🌷🌷
@zagrosghobadi7236
@zagrosghobadi7236 7 ай бұрын
🙏🙏🙏🙏💞💞💞💞💞
@atoosa0098
@atoosa0098 7 ай бұрын
درود، لطفا رمان های ادبیات روس هم تعریف کنید ، با تشکر از شما
@amirhasan3047
@amirhasan3047 7 ай бұрын
خدا خیرتون بده 🙏 ایشالله پولدارشین 🤑
@nurullahsarl8659
@nurullahsarl8659 7 ай бұрын
سلام بر شما از افغانستان هستم اگر لطف کنید یک ویدئو از ایلومناتی درست کنید خیلی خوشحال میشم ناگفته نباید گذاشت که همه ویدئو هایت را نگاه میکنم خیلی هم عالی است
@pourya240
@pourya240 7 ай бұрын
لطفا تاریخ ساسانیان رو روایت کنید
@javadazarian5452
@javadazarian5452 7 ай бұрын
داستان خیلی طولانیتر از اینی بود که گفتین و مقداری متفاوتتر و به اصل جریان نپرداختین
@m.a.2414
@m.a.2414 7 ай бұрын
سلام و درود و تشکر فراوان. من تشنه داستان مرغان منطق الطیر برای نو جوانان و جوانان مخصوصا اونایی که در خارج زندگی میکنند بودم . بلاخره دیدم یک خانم(فکر کنم) به انگلیسی چاپ کرده. ایکاش شما بفارسی و با زبان جوانانی که میخوان راه بیفتند این داستان رو هر چه ممکنه ساده تر و قابل فهم برای آنها انجام بدید. خدا یار و نگهدارتون.
@user-bk4ux2qk5j
@user-bk4ux2qk5j 7 ай бұрын
سلام وقتتون بخیر کانال تلگرام هم دارید؟
@kansari2001
@kansari2001 7 ай бұрын
سلام میشود بگویید این شعر از کیست.
@dr.ahmadaliamirirad1000
@dr.ahmadaliamirirad1000 7 ай бұрын
شیخ هیچ باوری نداشت نه خدا نه عشق دخترزمینی نه پاران
@alirosta8380
@alirosta8380 7 ай бұрын
شیخ دعا نویس قهاری بوده...
@abololo..lololo
@abololo..lololo 7 ай бұрын
بسیار عالی👏شیخ ساده نبود بنظرم میدونست خودش بگیره از دختر اون دختر هستش که ظرر می‌کنه.ولی چه کنه باید تجربه میکرد که بعضیا از ریشه خراب هستن و درست نمیشن
@stoman1
@stoman1 7 ай бұрын
سلامونه او نیکی هیلی قدرمن ارمان صاحب پښتون یار ستاسو په زړه پوري ويديو ګانی وينم مننه په زړه پور❤
@mahdibakhshi5876
@mahdibakhshi5876 7 ай бұрын
سلام ممنون از شما ببخشید این داستان ها واقعی هستند یا خیر؟
@mohsenghorbani7976
@mohsenghorbani7976 7 ай бұрын
مرحبا ای هدهد هادی شده درحقیقت پیک هر وادی شده ارمان شما که زحمتی کشیدید از منطق الطیر قصه ای گفتی از داستان پرندگان که همگی جمع شدند تا به عنقا یا سیمرغ که درکوه قاف زندگی میکرد برامون قصه هاش بازگو کنی داستاناش جذابه مثل عذر بط که دلداده اب بود وهدهد سرش داد کشیدویا کبک که عذر سخره وستیغ کوه اورد گفت من دلداده سنگای رنگارنگم یا تیهو که عذر وعندلیب وکوف وتذرو ..........که هرکودوم بهانه تراشی مبکردن که از مال دنیا نمیتونیم دل بکنیم درطلب عنقا بیایم که هدهد همون مصداق سلیمان نبی هست همه شون رو جمع کرد واز هفت شهر عشق گذروند وهمه شون رو به عالم بقا بالله رسوند همین داستان عشق صنعان به دختر ترسا از مضامین وادی عشق هست که عطار میگه خود قلم اندر نوشتن میشتافت چون به عشق امد زهیبت برشتافت وداستان قبلش داستان شمع وپروانگان هست که میگه یک شبی پروانگان جمع امدند درمضیفی طالب شمع امدند جمگلی گفتندباید یکی کوخبرارد مطلوب اندکی پروانه اول رفت وگفت شمع نورانی وزیباست مرشدشون گفت نه تو خبردارنیستی پزوانه دوم رفت گفت شمع هم گرمه وهم نورانی مرشدشون گفت تو هم مثل قبلی بی خبری سومی شد مست مست پایکوبان برسراتش نشست چون خودش رو سوزوند مرشدشون گفت عاشق واقعی اینه که خودش سرتاپا محو معشوق کرد خلاصه ارمان جان اگر کامنت من خوندی از اول داستان پرندگان که کبک نماد حضرت موسی هست تیهو نماد یونس شیخ عطار زیبا داستان سرایی کرده
@behzadparsa
@behzadparsa 7 ай бұрын
💚🤍♥️
@mosike6670
@mosike6670 7 ай бұрын
روخوانی خوبی بود از کتاب...هر کسی نیباید داستان های عطار رو حتی رو خوانی بکنه چون اونم بلدی میخواد ....نکن اقا نکن داستان های عطار رو خراب نکن و حال مارو بد نکن این داستان ها برای اهلش هست و فهمش بهتره سطحی رد نشیم...
@sculpturetherapy
@sculpturetherapy 7 ай бұрын
قصه بی خودی از عطار بزرگ.جز شرم برای اهل عرفان هیچ نداشت
@Kurde98Deu
@Kurde98Deu 7 ай бұрын
پس داستان این شیخان هوس ران قدیمیه
@zahrarezaei5613
@zahrarezaei5613 7 ай бұрын
اقای حافظی ازشما بعید بود واقعا گویا این داستانُ کاملا تحریف کردید😕
@saba325
@saba325 5 ай бұрын
درود ،چرا می گید کافر؟!!!اون دختر ترسا یعنی مسیحی بود ،.این مطلب رو در ابتدای کتاب عطار هم ذکر کرده،لطفا دقت کنید
@oktaybnmbgaimloktaybnmb347
@oktaybnmbgaimloktaybnmb347 7 ай бұрын
مرسی از زحماتتون ولی این داستان رو جوری بی روح تعریف کردید که در شأن عطار نبود.
@mana-gni.
@mana-gni. 7 ай бұрын
عجب شرایطی گذاشته دختر😂😂😂😂
@reihanehrezazade5163
@reihanehrezazade5163 4 ай бұрын
یعنی واقعا این پیج نبود من کلاسامو نمیدونم چجوری باید پاس میکردم😂مرسی واقعا
@emrantahri9627
@emrantahri9627 7 ай бұрын
اگر اول داستان که خواب نما شدن شیخ رو تعریف می‌کنه و آخر داستان که دخترک از عشق شیخ آواره شده و اسلام آورده را فاکتور بگیریم این داستان حقیقت آشکار آخوند مفتی شیخ و صوفی رو بیان می‌کنه که اینان چگونه با آلت خود تصمیم میگیرند چه برای پایبند بودن به اسلام و چه برای خروج از اسلام،و فقط کافیه احادیث و احکام شرعی هنگام نیاز اینان ناتوان باشند در رفع نیاز این قوم سریع کافر شده تا با قوانین جدید رفع نیاز کنند،و البته از اونجایی که عطار نیز شیخ و صوفی بود با همان زیرکی موزیانه آخوندی تمام شهوترانی های شیخ را خواست خدا دانسته و کلی ثواب نیز نثار شیخ کرده که توانسته دوخترک را مسلمان کند،خالاصه شیخ و آخوند مجاز هستند هر کثافتکاری و تجاوز به هرکسی بکند
@9oorbjj907
@9oorbjj907 7 ай бұрын
😂😂😂😂😂😂😂
@imiran313
@imiran313 2 ай бұрын
مطمئنا همچین چیزی واقعیت نداره اگر شیخ جوان بود شاید باور میکردم
@mt870
@mt870 7 ай бұрын
لطفا خرافه پراکنی نکنید😖
@mohsenm2775
@mohsenm2775 7 ай бұрын
سلآم خدمت شما.چرا با یه دست میخواین چند هندونه برداری.شما یه کار کامل کنید بعدا برین سراغ یکی دیگه الان یه سال دور شاهنامه فردوسی هستین .اول اونو تموم کنید.
@user-yq4fv9ht3x
@user-yq4fv9ht3x 7 ай бұрын
دختره بد شانس بود
@ealgarahmadi7814
@ealgarahmadi7814 7 ай бұрын
درود و خسته نباشید بر آقای آرمان حافظی و دوستان و زحمتکشان کانال. دو مورد هست که در این خلاصه رعایت نکردید. هرچند که خلاصه باشه، نباید حذف و یا تغییرش میداین. اول اینکه در حکایت شیخ صنعان و دختر ترسا ، "ترسا" به معنی "مسیحی، نصارا، نصرانی، یهودی" هست. و متضاد آن میشود "ملحد و کافر". شما چرا از متضاد این واژه استفاده کردید؟؟؟ دوم اینکه دختر ترسا اینجوری که شما خلاصه کردید به شیخ نمیگه که "دین و ایمانت رو بگذار کنار".... چون میخواسته شیخ رو اذیت کنه، اینطور به شیخ میگه "اگه راستی در این کار ایستاده ای و مرا میخواهی نخست باید دست از اسلام بشویی تا همرنگ یار خویش بشوی. و بعد او را به قبول چهار چیز دعوت میکند. ازش میخواد که پیش بت سجده کند و قرآن را بسوزاند و خمر بخورد و چشم از ایمان بربندد." ... کاش اینو درست مثل خود عطار بیان میکردید. .
@rezapoker5520
@rezapoker5520 7 ай бұрын
داداش عطار حرامه خواندنش برای کسانی که اجازه نداشته باشن...تازه بدون اجازه اومدی داستان رو تعریف و تحریف کردی
@nahidsajjadian5349
@nahidsajjadian5349 7 ай бұрын
چرا حرامه؟
@rezapoker5520
@rezapoker5520 7 ай бұрын
@@nahidsajjadian5349 حرامه چون شعرها و داستان های جناب عطار هزار لایه عرفانی داره و هر بی سرپایی مثل من که هیچ چیز از عرفان سرم نمیشه نباید بخونم چون سمه مثل دارویی که در اصل درمانه ولی سرخود و نا اگاه استفاده کنی مثل سم میمونه و دوچار مسمومیت دارویی میشیم.مثل این دوستمون که کلا داستان شیخ صنعان رو در حد داستان های بچگانه اورده پایین
@aliamini6180
@aliamini6180 7 ай бұрын
چرا بدون نقد متفکرانه به ترویج بلاهت و خرافات دینی کمک میکنی ؟
@habibheravi
@habibheravi 7 ай бұрын
آرمان عزیز لطفا تاریخ بخون برایمان. خیلی تو اونکار قوی هستی. رمان خوندن رها کن. در ضمن داستان شیخ صنعان یک داستان خیالی در جهت ارتقای دینی مسلمانان و از سری داستانهای دیزنی هست. فکر کنم شما با خوندن این داستانها کیفیت کانالتون رو کم میکنید. نظر شخصی بود .با احترام.
@mostafasherafat3593
@mostafasherafat3593 7 ай бұрын
نتیجه اخلاقی این داستان بی سر و ته چی بود اینکه همه باید مسلمون بشیم؟
@yazdanmohamady6522
@yazdanmohamady6522 9 күн бұрын
هیچی از داستان نفهمیدی
@user-jb6nk2tr4b
@user-jb6nk2tr4b 7 ай бұрын
روم اون زمان مسیحی بود نه بت پرست
@davidg8807
@davidg8807 7 ай бұрын
مگه رومیها مسیحی نبودند؟ فکر نمیکردم عطار نیشابوری اینقدر سخیف باشه
@MatinTaghvaei
@MatinTaghvaei 7 ай бұрын
عالی
@S0r0ush
@S0r0ush 7 ай бұрын
Great
هفت شهر عشق عطار 1
25:45
Dr Elahi Ghomshei - کانال رسمی دکتر الهی قمشه ای
Рет қаралды 15 М.
Why? 😭 #shorts by Leisi Crazy
00:16
Leisi Crazy
Рет қаралды 19 МЛН
顔面水槽がブサイク過ぎるwwwww
00:58
はじめしゃちょー(hajime)
Рет қаралды 105 МЛН
Uma Ki Super Power To Dekho 😂
00:15
Uma Bai
Рет қаралды 51 МЛН
عشق شیخ مسلمان به دختر مسیحی - قسمت اول
17:21
Rashid Kakavand | رشید کاکاوند
Рет қаралды 36 М.
تراژدی شاه لیر اثر ویلیام شکسپیر
24:12
deep stories
Рет қаралды 10 М.
زاوا : پسری که هیچ هدفی نداشت
12:58
deep stories
Рет қаралды 41 М.
هفت شهر عشق عطار 2
26:37
Dr Elahi Ghomshei - کانال رسمی دکتر الهی قمشه ای
Рет қаралды 18 М.
Why? 😭 #shorts by Leisi Crazy
00:16
Leisi Crazy
Рет қаралды 19 МЛН