صدای دلنشین و اجرای درست و خواندن صحیح کلمات.احسنت به شما❤

دستشون درد نكنه كه حق اين مظلومان را گرفتند

من ۱۲ سالم بود و اونروز بازار بودم. محل اعدام آرامگاه بوعلی بود، تا شنیدم و خواستم برم دیدم جمعیت متفرق شدن و تموم شده، جزئيات رو نديدم

نمی‌دانید هر وقت صحبت از این جنایت فجیح میشه با اینکه ۳۴ سال از این جنایت می‌گذرد باز ۶م همکاران به گریه می افتند، واقعا مظلوم شهید شدند 😢😢😢😢😢

شوهر خواهر مرحوم نفیسی از دوستان بنده هست و همیشه از این حادثه دردناک صحبت میکنه و میگه از همون موقع خانمش یعنی خواهر مرحوم نفیسی دچار ضربه شدید روحی شده. روحشان شاد و یادشان گرامی باد

توی ایران این کارها عادیه شلاق زدن گردن زدن دست قطع کردن ولی کدوم یک از این کار ها تونسته جلوی جرم را بگیره...

باسلام ممنون از بیان شیوا ورسا شما وتشکرفراوان

اینجور افراد مثل رئیس بانک باید همیشه مسلح باشن و اسلحه دم دست داشته باشن🙌

روحش شاد واقعا انسان بسیار محترمی بود بنده از زبان مردم دزفول شنیدم که انسان بسیار خوب و خوش اخلاقی بوده

من همدانی هستم سال ۶۸ من کلاس اول ابتدایی بودم ۷ ساله ام بود هنوزم که از کنار بانک رد میشم یاد اون جنایت میفتم😢😢

مرحوم نفیسی نباید رو میکرد که قاتلین رو شناخته بعد براحتی شناسایی و دستگیر میشدن

شب ۲۲بهمن ۱۳۶۸این اتفاق افتاد واقعا قتل فجیعی بود اون موقع من اول دبیرستان بودم روزاجرای حکم قصاص من دل و جرات دیدن اعدامدبا شمشیر رو نداشتم

فن بیان راوی بسیار عالی

همرو من دیدم کاملا درست گفتید سپاس

بسیار دلخراش بود دلمون گرفت

حالا همه شدن کارشناس عالی تصادفات این یه حادثه فجیع بود روحشون قرین رحمت الهی

❤❤❤

یکی از دوستام این ماجرا رو تعریف میکرد ولی باور نمیکردیم تا توی پارانارمال دیدمش

اگه اون بچه ها زنده بودن الان ۴۵ سالشون بود حتما ...چقدر وحشیانه برای پول کثیف و زودگذر

من بچه اندیمشک هسنم منزل اقای نفیسی درست صد متر با منزل ما فاصله داشت نمیدونم هنوزم اون منزل دارن یا بعد از این ماجرا دخترشون فروختن و رفتن دزفول روبروی کارخونه یخ اقای فخرایی بودن خیابان پایرون هنوزم منزلش همون شکله اجر نما هست ولی فکر کنم فروختنش دختر ایشون ولی اون سال 68 من 15سالم بود درست یادمه هووا سرد بود بهمن ماه که تو شهر پخش شد اقای نفیسی رو با خانوادش کشتن همسایه ما بودن همه همسایه ها با پدر مادرم رفتن منم باهاشون رفتم شلوغ شده بود اون زمان نیرو انتظامی هنوز نبود مامورا شهربانی ژاندارمری ارتش بودن مامورا بودن و کمیته اون زمان که خیلی هم کمیته ایا خشن برخورد میکردن با دزدها قاتلان تازه جنگ تمامشده بود بخاطر همین شهر حالت امنیتی گرفته بود درب خونشون کلی پلیس و کمیته ای جمع شده بود ادم مشکوکی میدین میگرفتن با اینکه قتل تو همدان صورت گرفته بود ....اقای نفیسی از بستگان پدر بزرگم میشن خانواده معروفی هستن در دزفول و اندیمشک....یادمه بچه بودم تا مدتها از خونشون میترسیدم رد شم ...حس بچگی بود.......به محض اینکه اول داستان دیدم بخدا گفتم این داستان چقدر شبیه داستان خانواده نفیسیه تا اینکه دیدم گفتی نفیسی دیگه حالم گرفت بخدا انگار برگشتم به اون زمان😢😢😢😢

چشم لایک میکنیم زیبا صدا

خداوند رحمتشان کنه من خودم کارمند بانک کشاورزی بودم اون زمان

سلام ممنون .فقط ی مشکل داره ک از یه شاخه ب شاخه دیگه میپریدین و پشت سر هم و درست توضیح ندادین

دقیق به یاد دارم این حادثه تلخ رو همه ایران در موردش میگفتند

😢😢😢😢😢😢 واقعا متاسفم

روحشان شاد و در آرامش ولی ایشان (مرحوم نفیسی) کارشان اشتباه بود. یک پدر و همسر اولین و خطیر ترین وظیفه او حفاظت از همسر و فرزندانش است، نه بیت‌المال!!ا این به اصطلاح بیت‌المال فقط پول است و جبران پذیر ولی جان خانواده شخص هیچ وقت بر نمی‌گردد. حالا اگر جان خود شخص بود باز میشد گفت که طرف نیت خیر داشته، ولی دیوانگی کرده است. اما اگر واقعاً قضیه به همین صورت است که دستگاه قضایی مدعی است و ایشان تا حد جان خود و خانواده خود مقاومت کرده، متاسفانه خود ایشان یکی از عوامل کشته شدن خانواده خود می‌باشد.

😔😔

‏روحشان شاد 🖤🖤

از شهرستان نهاوند هم من دیدم گردن زدن با شمشیر

خداوندرحمتشان کندواقعامثل داستان فیلم های ترسناکه

ایشون دایی زن دایی و پسر دایی‌های من بودند الان که داریم به سالگرد اون حادثه وحشتناک نزدیک میشیم همه خانواده به خصوص مامان و بیتای نازنین حال بسیار بدی داریم.مامانم هیچوقت اون آدم سابق نشد

خداوند صبر به دختر بزرگوارشان عنایت بکند انشااله

سلام و احترام در روستای ما یک فردی بود بنام قربان که پس از تعدی به کودکی و قطعه قطعه کردنش دفنش کرد ،قربان فورا دستگیر شد و فوری به حکم قاضی با ضربه شمشیر در ملع عام گردن زده شد .

خیلی وحشتناک بود، اعدامشون وحشتناکتر

واقعا اشک آدم در میاد

می گویند همدانی ها سر اینهایی که با شمشیر جدا کردند عین توپ فوتبال به همدیگر پاسکاری می کردند مردم با وحشی بازی این جنایت را هم به اون جنایت قتل اون کارمند بانک اضافه کردند

به اله اوننانده دا بهههههه

خداوند مرحوم نفیسی و خانوادهشان رحمت کنه

درود به قوه ی قضا

افسوس از آدمیزاد

ممنون جالب بود منم یادمه اون سال پسر عموم تو همدان سرباز نیرو انتظامی بود برام تعریفش کرد

من این جنایت وحشتناک رو‌ خوب یادمه اون موقع منم مثل اون دوست عزیز اول دبیرستان و در دبیرستان امام همدان دانش آموز بودم کل مردم همدان وحشت زده و خواستار قصاص اونا بودن

😢عجب خوب قصاص شدند

خیلی وحشت ناک بود یه استاد دانشگاه سال ۸۸ که واحد دزفول تدریس میکرد استاد نفیسی فکر کنم نسبت با مرحوم داشت ولی واقعا اگه دانشجوی مشکل داشت بهش کمک میکرد

کله بریده یکیشون افتاد زیر پای مردم مثل توپ فوتبال شوت میکردن

جیگر آدم آتیش میگیره، هر بار خبری از این اتفاق شوم میبینم یا میشنوم حالم بد جوری بهم میریزه و ناخودآگاه اشک میریزم. آخه چقدر مگه این دنیا میارزه که بخاطرش همچین جنایتی رو بخوان انجام بدن!!؟ همش دارم اون لحظات اخر زندگی این خانواده مظلوم و بد اقبال رو تجسم میکنم و قلبم بدرد میاد. چی کشیدن واقعا؟! خدا بهشون آرامش ابدی بده الهی. نمیدونم واقعا چی باید دعا کنم 😢💔

ای خدای من انسان چگونه به خاطرپول این جنایت هولناک راانجام میدهدخدالعنت کندمسببان آن دلت به کودک ۴ساله رحم نیامدوای اشکم درآمد

چطوردلشون اومدیه کسی که امانتداره یازنوبچه هاوزنشوبکشن بخدای نادیده دلم بدرداومدکه یه انسان چطورقصی والقلب میشه که جنایتی به اینصورت رقم بزنه من که نبودم اماالان که این جنایتوگوش دادم دلم داره میترکه خدابه دخترشون صبربده

من کاملا این ماجرا را به یاد دارم چون پدرم کارمند بانک کشاورزی بود و تا مدتها صحبت این ماجرا در محافل خانوادگی ما بود و در ضمن دو یا سه سال بعد فاجعه قتل عام خانواده دکتر تفتی در خیابان نفت تهران اتفاق افتاد .

واقعا وحشت اوربود هم جنایت اونها وهم فصاص باشمشیر .چون اونجابودم همیشه توذهنم هست ویاداوریش خیلی وحشت اور.

دزدی کار زشتی است ولی قتل و جنایت واقعا ارزش انسان را از حیوان پست تر میکند

من اون موقع ۸سالم بود.خیلی دیونه کننده بود من خونم پشت همین بانکه محل اعدامشان همین روبروش...

قاضی این ماجرا امسال عید در گذشت...

اون شب من مریض بودم و ساعت 3 نصف شب می‌بردم درمانگاه کودکان 4 یا 5 ماهه بودم

چرا جنایت؟ چهار تا آدم کشته شده - دوتا بچه - شمشیر که هیچی زبونشون هم میبریدن حق شون بود

اعدام به سبک عربستان🤔

و این یکی از اتفاقها و جنایات کوچولو و ریزه میزه بوده ک بعد از ۵۷ اتفاق افتاده...

درودبرروح بزرگ آن عزیزانی که حکومت جلادولایت وقیح باشمشیرشهیدشان کرد

فکر‌کنم حدود ۳۲ سال پیش بود.من ۵ سالم بود هیچوقت یادم‌نمیره سرش و مثل توپ بازی میکردن.شمشیر مامو اعدام یادمه.یه شمشیر قوص دار بلند بود.

فضاعیاش کجان😂😂😂!؟

من کاملا اون روزها رو یادم هست.کلیپ شما شرم آور بود

بزار حرفشو بزنه .همش من دیدم .اون دیده .انگار میخام جایزه بدن ....خیلی کار خوبیه

پس مگه جنازه پدر و پسر دوازده ساله رو خاک نکردن همدان ؟

از حادثه آنروز توسط صدا وسیمای همدان مستند سازی شده. حضور داشتند. احتمالاً بدلایلی منتشر نخواهند کرد.

اعدام با شمشیر وجود داشته و منحصر به این مورد نیست، چرا اطلاعات غلط نیدید

سلام بایدبهتون بگم درشهراسفرورین استان قزوین هم حدود۳۰سال پیش یعقوب سلیمانی روباشمشیرگردن زدندکه درملع عام بودوخودم شاهدبودم

تمام شاهدا کشته شدن چطورباخبرشدیدازگفتمانشون، که اینقددقیق تعریف میکنید

روح شان شاد

من ۳ سالم بوده. چیزی یادم نمیاد😅

اولین بار بود که از معدود دفعاتی بود که از اعدام آدمایی به دست این حکومت خوشحال شدم

دوتا ضربه خنجر هم به پشت یکیشون فرو کردن بین کتفشون

تو کامنتا گفتین مردم با سرهای سارقین فوتبال بازی کردن ولی نتیجه رو نگفتین چند چند شد❤

خوبه اسامی شون حسین وحسن ورضا ست.عه عه

حالا شما چقدر آب و تابش میدی که ماموران فلان ماموران بیثار از خود گذشتگی این حرفا راستشو بگو چقدر گرفتی😂🎉😢

نوشته بودید تنها قاتلانی ولی الین فقط یک قاتل ب ود

این چه ویدعوی مسخره ای بود .کو فیلم اعدام؟؟؟

قشنگ یادمه من از مدرسه مستقیم رفتم محل وقوع اعدام و حدودا یک هفته حالم بود از دیدن صحنه های اعدام

من خودم ب یاددارم بعدازشلاق چندضربه هم باکارد ازپشت زدن بهشون بعدگردن زدن

اول میگی اونقدر سریع دستگیر شدند که نتونسته بودند لباس خونی رو عوض کنند بعدش میگه فرار کرده بودند به یکی از آبادیها

دروغ مثل آب پاک و روان خیلی راحت.....با شمشیر؟؟!!! (ممکنه بعضی ها یادشون باشه

چرا رییس بانک باید تو بانک زندگی کنه

درود....من اونجاهمراه پدرم بودم با دوکله قطع شده مردم فوتبال بازی کردن....

دم اداره آگاهی و قاضی و اجرای احکام گرم

سلام من این قضیه رو ۱۵ سال پیش شنیده بودم ولی واسه هر کی تعریف کردم باور نکرد ولی خب شما دیدئوش رو ساختید ممنونم باید بگم که فیلم اعدامشون هم موجود هست ولی پیدا نیست ممنونم فیلمش رو هم پیدا کنید و بزارید

یک قاتل دیگه رو هم درسیستان گردن زدن

ای کاش ماجرای سرقت رو خیلی دقیق تر توضیح میدادید بهتر بود مثل ماجرای اعدامشان

ذکر تاریخ تناقض داشت با انقلاب 57

نوشته ی کی بود شرح روز اعدام؟ چقدر تاثیرگذار و حس برانگیز بود واقعا!

چقدر صدای شما بدل میشینه وزیباست قدر خودتو وصداتو بدون دختر

بیخیال.❤😂 برادر من بود پسر ومن اونارو کشتن .البته من کشتن. ‏‪4:11‬‏ ‏‪4:12‬‏

شما هم منو کشتی.همدان شهر منه یی تمن هم یی تمنه. ‏‪5:25‬‏

لطف کنید از وقایعی که شخص ذینفوذی توی اون نباشه وپلیس پیگیری کند تعریف کنید

۲۲ بهمن که بانک تعطیله

چرا کلیدهای بانک رو رییس بانک با خودش ببره خونش خوب کلیدربده به کلانتری محله وبعد صبح بره از کلانتری بگیره

شهرستان نها وند بود

یادمه سی سال پیش خونه پدربزرگم تو شب نشی نی ها چن باری این ماجرا رو تعریف میکردن دقیقا یادم مونده

شما ببين من مغازه داري زياد كردم ! مرگ جنائي چقدر بده كه حتي فاميلهاي اعدامي تو اين كانال ابراز انزجار كردند البته نه مستقيم اما ميشه فهميد ، دادگاه نورنبرگ براي نازي نسخه مرگ تدريجي پيچيده بود گاهي سه بار با طناب مثل تلكابين بدو سر قلعه، زندش ميكردند دوباره مثل يويو بالاپايين 🪀، ، اين جنايت خيلي فجيع هولناك دلخراش بوده و عوارض دارد ، از اينكه اين خانواده پاك بودند شكي توش نيست . منتها رهبر ، ريس مسوليت بايد پاسخگو باشي !در اروپا وامريكا خود صاحبكار مغازه فروشگاه بزرگ ميگويد اگر دزدي جاني امد بده بروند جانت مهمتر است ، پول را از دولت ميگيريم پولها. مكان بيمه أست پليس بعدا انها را دستگير ميكند چقدر قانوگذاران فرهنگها، اضافه كردن به سيستم لايه ها تجربه فرق ميكند البته انزمان در ان بحبوحه ،چه قانوني بوده در ان زمان بانك پولها بيمه نبوده ؟بنظر من پدر داستان را حساب شده. رهبري نكرده به تمام معنا بي تجربه. بوده !!؟!! خيلي عجيبه ريس بانك !؟! مگر تو ارتش بودي جان فدا بودي ؟! تو بعنوان پدر اولا دوما وثالثا مسول پاسخگويي به امنيت ومسؤل جان انسان هستي دوما فرزندت !؟!!؟!!؟ثانيا همسرت ناموست ايستاده ،اگر بهش تجاوز ميكرد جلوي چشمانت، بعد چي ؟! بعد ميگفتي پول دولت من سر. باز بودم خدا رحمتت كند مرد مومن !؟در كتاب اديان ابراهيمي گفته :ارزشمندترين چيز جان است نه طلا وپول. !!؟ سوما دستت به جايي بند نيست!؟ ثالثا تو فكر چي بودي رابين هود يا زورو بودي يا بروسلي ! يا از غيب هوا نصف شب كمك برسد !؟! -دستت به تعميير برق واژير هم كه نميرسيد سلاح كمري هم كه نداري !؟! تاريك. ! پس چيه قضيه ؟--- سارق قاتلان مسلح با تجربه از پيش برنامه ريزي كرده بودند ! تو يك ثانيه ميشد. فهميد ! بنابرين بحث وجدل ولج بازي با انها بي فايده بوده پولهم كه متعلق بخودت نبوده پول گاز ونفت يا مفت دكل با جاش بردند . دزد امده تو اتاق خوابت همان ان موقع بگو هرچي ميخواهيد ببريد فقط دست به همسرم وفرزندانم نزنيد يك نوش جان هم بهشون براي كمك ورهايي جان ميگفته اينهم كليد ! پدر در فكر فردا بانك بوده كه درب بانك باز كند واقعا خيلي ساده بوده تشريف داشته ، بقول رابرت دنيورو تو فيلم هيت ميگه وقتي تو مخمصه گير ميكني پنج ثانيه فرصت داري تصميم بگيري ؟! يك اسلحه كنار تختت نبوده !؟ دولت جوازش را راحت بهش ميداده !؟ قفل ودر پيكر درست امن نداشته !؟ درسته شريف بودي اما تا اينجا ادم نبايد اينقدر جواد باشه ، ديديد يكجايي شرافت جواب نميده !از نظر روان وعادت فكر كرده مشتري بودند! با بحث لجبازي كردن سه نسل خودت كشتي جنايت ، فرستادي توقبر ، بنظر من بعنوان يك پدر مثل يك راننده در جاده كار اشتباهي مرتكب شده ، دنيا پراز گرگ! بعنوان يك پدر ،رهبر ، مسول جان /طفل معصومان خدا رحمتشون كند ، فقر چيز بدي أست ، عبرتي باشه براي دولت ها نامرد بيخيال زحمت كشيدند بعد از قتل همكارشون امدندكه چي بشود پول را بشمارند هديه. به خلخالي بشود ؟! خود مردم قادر بودند جانيان را قصاص كنند، تسليت به بازماندگان ودختر ايشان 😔

بابام تعریف میکنه بعد این قضیه خیلی از حصاری ها فامیلاشون رو از خانیان تغییر دادن اون زمان خانیان یکی از اسم های فامیل رایج بین حصاری ها بودش کلاً دود این قضیه تو چشم حصاری ها رفت و باعث بد نام حصاری ها شدش (حصار محله بود که این سه تا ازش اومدن)

بنده در آن ایام ،تازه به پایگاه هشتم شکاری شاهرخی منتقل، و خلبان رپتور,در انجام خدمت بودم، از اتاق فرماندهی ، که که به سمت پایین رودم، تماسی با خط ویژه گرفته شد، که صدای زنگ تلفن ،با توجه به حیطه اختیارات تام تفاوت شد،پله رو ایستادن ، نرده آبی رنگی ،که هولدر بر در پله ها رود را گرفتم، و متحیر از این تماس بودم، زنگ تلفن ،بوی اتفاقی امنیتی و دفاعی و شناسایی داشت، چون قبلاً ،در پایگاه بوشهر به کرات مانور هوایی دریایی را تجربه کرده بودم،. فقط صدای استاد بزرگوار سر رهنگ خلبان گلچین (sir) که از سروان ،و ستوان گفتنش فهمیدم ،باید سریعا بروم برای بیفر و اتاق نوجیح هماهنگی ،سریعا ، پله ها. و برگشتم ، و خبر و ماموریتی که شنیدم، متحیر ماندم ، و دنبال ربطش بودم ،‌شناسایی ، و پرواز در ارتفاع low paste بر ا ارتفاع کم، در محورهای مواصلاتی، همدان، تهران، همدان ارک ، سنندج و کرمانشاه، بعد بیریف شد ن کوتاهی ، وکاور شدن لباس ها، سرم را که روی پوتین های که برداشتم ،برای فیت شدن شدن، افسران mantanance را در حال عبور کمپرسور به سمت دوکابین دیدم که در بیریف نبود من تعجب کردم،‌. بگذریم................ آن روز. در مهرآباد، تیکافم را با شخصی که نمیشناختم و در کابینم ، نشسته بود ، آغاز و به هم همدان برگشتم ،که نزدیکی پایگاه که شدیم ، در فرکانس گارد ، صدای درخواست ، اتومبیلی به جهت انتقال به سمت رادار سوباشی با دادن گرا و لوکیشن دقیق محل پروازی در هدست گوشیم شنبدم ، که از برج سوال کردم در اسکوپ رادار من پرنده نمیبینم اینفور کی داده، گفت کابین عقبتون گرمی دست اون شخص رو هیچ وقت یادم نمیره رو شونه هام، رسیدم رو شمالی باند گفت برو از روی شهر ، از جنوبی باند کناری بشین، تو بی سیم به گلچین گفت ، فقط راننده ، کف باند رو نگاه انداختم فقط یه پاترول آبی دیدم که همه رفتن ،بعد فرود ماشین به سرعت اومد زیر بال ، نردبون انداخت ، اون شخص ذومد پایین، راننده فرمانده پایگاه گلچین بود، بی هیچ خوش بشی عقب نشست ، رفتن سمت سوباشی، افسیرهای رادار،همگی با ماشین ها دیگه اومدن ت تو و رستوران ، و تلفن ها قطع شد، افسرهای اطلاعات ، بین ما بودن ، و سوالی نمیتوتنستیم بکنیم، بعد از 2 ساعت ، صدای رپ تا ور اومد ، بلند شد و رفت ، نیروهای کمیته ، و پلیس با یه آخوندی به اسم محمدی ، منتظر ، بودن ، تا گلچی گلچین اجازه رده ورود کنن، ولی اون تازه از پایگاه بوشهر ، به. سمت معرآباد میرفت ، بعد از بیش از 2 سی اعت گلچین نش سی ت، و فقط ،یک نفر سوار بر موتور هزار داخل پایگاه ، با کلاه کاسکت ، بعد از 10 دق ،صدای گلچین ، رو که داد میزد، با بی سیم نه ، با بر و یو اچ ال نه، فقط تماس ، بفهم ، ستوان ، از موپور پیاده به سمت سرفرماندهی ، و فرماندهی کمیته و پلیس استان بوشهر ، و رو خواست، فقط صب پای فریادش، که مییگفت زنده میخام ، هماهنگ کن، احتمالا با قایق موتوری از از آب بره برو تو آب عربی، اژم اون شهر الان شده ، پارسیان ، که واسه فرار ، به اونجا رفته بودن ،جناب برات پور, معاون عملیات ، گفت بریم و آسه رعب وحشت، سوپر نیک بالای زر شهر ، گلچین قبول نکرد ، گفت، اینها ، از ترس، همه رو سر میبرن ، من تازه فهمیدم اون طرف کارط چی بوده، و چواسه اومده بود ، اونم بخاطر مبخثی ، که دوره آیی تو آمریکا گذروندم ، که بعدها حذف شد ، و اون شخص ، از طریق سیستمسی که آمریکایی ها واسه شنود، در برد کوتاه ، را تحلیل و تجزیه ذمواج،قم را بود تو ایران ، و مرز های شمالی ،مرز ترکمنستان ، به شکل ناقص، بهره‌برداری کردن ، رو از تهران آوردم همدان ، تمامی ، کد و رمزهای امواج رو در 2 ساعت آنالیز کرد، و تشخیص به چند تماس،و مشکوک شدن به تکرا قصابی ، و مغازه،در کمتر از 4 ساعت ،که بعد ها در ریپورت آن شخص، از دیالوگ های فردی ، که معترض و شاکی ، به کشتن بچه بود ، نوشته ، ،بوذ در مقام قضاوت ، آن شخص به آن فرد کدواری، مدام و فریاد میگوید ، اینها که گوسفند های دره مراد بیک نبودن ،آدم بودن ،چرا، ،،،پس اونا رو کشتی .. همه اموپو میگیرن،. تا ون شخص تا به الان ، هیچ کسی از و را نشناخت و گلچین ، با تعهد ب هم ناشناس ماندن شش خص معرفی کرده بود،.و..

از این طریق به همکاران مقتول اعضای خدوم بانک‌ کشاورزی تسلیت گفته و امیدوارم دیگر هیچ وقت و در هیچ مکان این زمین خاکی چنین جنایات هولناکی اتفاق نیفته‌ و مردم کشور ما لایق بهترینها و ارامش هستند همواره با قلبی عاری از نگرانی در ارامش کامل زندگی کنن ‌.