Рет қаралды 1,493
.
آتشی از تو در دهان دارم
لیک صد مُهر بر زبان دارم
.
دو جهان را کند یکی لقمه
شعلههایی که در نهان دارم
.
گر جهان جملگی فنا گردد
بیجهان مُلک صد جهان دارم
.
کاروانها که بار آن شَکَر است
من ز مصرِ عدم روان دارم
.
من ز مستی عشق بیخبرم
که از آن سود یا زیان دارم
.
چشم تن بود درُفشان از عشق
تا کنون جان درُفشان دارم
.
بند خانه نیم که چون عیسی
خانه بر چارم آسمان دارم
.
شُکر آن را که جان دهد تن را
گر بشد جان جانِ جان دارم
.
آنچ دادهست شمس تبریزی
ز من آن جو که من همان دارم
.
شعر مولانا با صدای عبدالکريم سروش
مولوی » دیوان شمس » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۴