Рет қаралды 4,123
داستان دیبا...... دختری که به خاطر تلافی بی آبرویی که دختر ارباب به بار آورده بود مجبور به ازداوج با پسر ارباب میشه که بیست سال از خودش بزرگتره
و.........
جمال و قدیر توی حیاط باهم پچ پچ میکردن و با ناراحتی با هم حرف میزدن با نگرانی رفتم سراغشون تا ببینم چه خبره.........
سلام دوستان گلم، رها هستم راوی داستان های دلنشین در این کانال هرشب با قسمتی از داستانهایی که براتون در نظر گرفته شده در خدمتتون هستم برای دنبال کردن داستان ها لطفا کانال رو سابسکرایب کنید و زنگوله رو بزنید و با لایک از ما حمایت کنید و نظرتون رو درباره داستان ها برام کامنت کنید🙏😍
دوست قشنگم ممنون که با لایک و کامنت از من حمایت میکنید ❤️🙏
حمایت شما ویدیوها و داستانهای جذابتر رو به همراه داره✌️🥰
✌️😍 قسمت اول سرگذشت دیبا😊 • داستان دیبا⭐️داستانهای...
قسمت دوم سرگذشت دیبا😊 • سرگذشت دیبا ⭐️داستان ا...
قسمت سوم سرگذشت دیبا😊 • داستان واقعی⭐️داستان د...
قسمت چهارم سرگذشت دیبا😊 • داستان دیبا⭐️داستانهای...
قسمت پنجم سرگذشت دیبا😊
• داستان واقعی⭐️داستان د...
قسمت ششم سرگذشت دیبا😊
• داستان عاشقانه⭐️سرگذشت...
داستان دیبا
سرگذشت دیبا
داستان واقعی
داستان قدیمی
سرگذشت واقعی
داستان تاریخی
داستان عاشقانه
داستان ایرانی
رمان اجتماعی
داستان عاشقانه
داستان فارسی
#داستان_واقعی
#داستان_قدیمی
#داستان_عاشقانه
#داستان_ایرانی