Рет қаралды 7,475
برگرفته شد از صفحه تنبوریاران :
tanbooryaran...
امــروز مــن انــدر ســر، سـوداي دگـر دارم
دربــاره مــي خــوردن، تــجـديـد نـظـر دارم
خـشـت از سـر خـُم خـواهم، يـكمرتبه بردارم
سـرهشـتـه در آن نـوشـم، تـا هوش بسر دارم
در مـيـكـده مـسـت افـتـم بيزحمت هشياري
هو حق مددی مولا بنما ز کرم یاری
اي مـرغ طـرب بـالـي ، بـگـشـاي و مـعلق زن
پــائـي ز سـر مـسـتـي ، بـر گـنـبـد ازرَق زن
حق حق زن و هوهو كن، هوهو كن و حق حق زن
بـر بـيـخـبـران تـسـخـر، بر بيبصران دق زن
كــان خــلـوتـي غـيـبـي، شـد شـاهد بـازاري
گـر او نـه همـي كـردي، در حـق رسل احسان
تــا حـشـر نـيـاسـودي، نـوح از اَلـَم طـوفـان
يــوســف نــشــدي آزاد، از زاويــۀ زنــدان
يـعـقـوب نـمـيكـردي، طـي مـرحـله هجران
ايــّوب نــمــيرَسـتـي از بـسـتـر بـيـمـاري
ي قـبـلـۀ حـقجـويـان، مـحـراب دو ابـرويت
روي دل مــشـتـاقـان، از هر طـرفـي سـويـت
نــه گـنـبـد گـردون را، پـر كـرده هيـاهويـت
در ديـر و حـرم مـجـنـون، بـر سـلـسلۀ مويت
هم مــؤمــن تـسـبـيـحـي، هم كـافـر زنـاري
مـن گـرچـه «صـغـير» استم، با وصف تو دمسازم
پــر كــرده جــهانــي را، در مــدح تـو آوازم
شـه صـابـر از اين نعمت، كرده است سرافرازم
هركـس بـه كـسـي نـازد، مـن هم بـه تـو مـينازم
تـا نـاز كـه خـود گـردد مـقـرون بـه سـزاواري
(مرحوم صغیر اصفهانی)